Saturday, January 30, 2016

دکتر سیروس بینا

گفتمان سیاسی اجتماعی

پروفسـور سـیروس بینــا




دکتر سیروس بینا استاد ممتاز اقتصاد در دانشگاه مینه سوتا است. در رده ی آکادمیک، وی در دو سفر در سال های دهه ی 2000 استاد مهمان مرکز پژوهش های اجتماعی و تاریخ تطبیقی در دانشگاه "یو سی ال ا"؛ و در نیمه ی نخست دهه ی 1990، استاد مهمان و پژوهشگر اقتصاد سیاسی و بحران های منطقه ای مرکز تحقیقات خاور میانه در دانشگاه هاروارد، به پژوهش و نگارش اشتغال داشته است. بسیاری از دانشمندان اقتصاد سیاسی در جهان، پروفسور بینا را در ردیف تئوریسین های برجسته ی عصر ما به حساب آورده و از کارهای چهل و چند ساله ی او در رشته های گوناگون سیاست و اقتصاد، به ویژه بخش نفت، بهره گرفته اند.
"در رده ى مبارزات سياسى و اجتماعى، دکتر بينا سال ها از فعالين كنفدراسيون جهانى دانشجويان ايرانى در آمريكا و نيز، مقارن قيام بهمن ٥٧، عهده دار سمت دبيرى سازمان سراسرى دانشجويان ١٩ بهمن در آمريكا بوده است.
." پروفسور بینا واضع چند تئوری در اقتصاد سیاسی و روابط بین المللی می باشد: در بخش نفت – تئوری های ارزش و قیمت گذاری، جهانی شدن، اجاره ی تفاضلی، و نقش فروپاشی کارتل در قطع بند ناف سیاست خارجی آمریکا از نفت کارتلی؛ در حیطه ی دوران گلوبالیزاسیون – جهانی شدن سرمایه، فروپاشی پاکس امریکانا (1979 – 1945)، تغییر بی بازگشت در موازنه ی قدرت بین المللی، و منطقه ی خاورمیانه؛ در بخش تکنولوژی – تئوری سرعت تغییر تکنولوژیک و رابطه ی آن با مهارت و مهارت زدائی پی در پی نیروی کار در فرایند جهانی شده ی تولید؛ در مورد ایران – مصدق و چگونگی ملی شدن نفت، جنبش مشروطه و مفهوم "ملت"، علت اصلی کودتای آمریکائی/انگلیسی 28 مرداد 1332، چگونگی فرود شاه و فراز جمهوری اسلامی، نقش تحریم ها و دگردیسی جمهوری اسلامی. کارهای نوشتاری (از جمله ویرایش) دکتر بینا در چهار دهه ی گذشته شامل 8 کتاب (و بیش از 250 مقاله علمی در ژورنال های شناخته شده ی بین المللی) می باشد. کتاب ها شامل اقتصاد بحران نفت (1985)، سرمایه داری مدرن و ایدئولوژی اسلامی (1991 با دکتر حمید زنگنه)، کار مزدوری در پایان سده ی بیستم (1996)، نفت: ماشین زمان (چاپ دوم 2012)، تئوری های بدیل رقابت در سرمایه داری: چالشی در مقابل ارتدوکسی (2013)، پیش در آمدی بر شالوده ی اقتصاد سیاسی: نفت، جنگ، و جامعه ی جهانی (2013). از کارهای ادبی بینا می توان کتاب شعر خورشید و خاک (1998) را نام برد. پروفسور بینا، همچنین، عضو شورای عالی اقتصاد دانان پشتیبان صلح و امنیت و ویراستار ژورنال انتقادی پژوهش های بازرگانی و جامعه می باشد

************************
برای بازدید از لیست کتاب ها، مقالات وسخنرانی ها و غیره 
در گوگل اسکالر اینجا کلیک کنید

مطالب جدید از دکتر سیروس بینا

******

****************

*************

دوستان گرامی،
همان طور که میدانیم ونزوئلا اکنون در بحرانی گسترده و در محاصره ی اقتصادی آمریکا بسر می بَرَد. اهمیت توجه به این بحران از محدوده ی کشور ونزوئلا و یا حتا آمریکای لاتین بسی فرا ترست، چرا که با استیصال سیاسی آمریکا (و شرکاء) آشکار می باشد، اکنون به ابعادی جهانی تبدیل شده است. این کلیپ شاید بازگوی تشخیص مشخّص از اوضاع امروز جهان نیز باشد.
این گفت و گو به در برنامه ی "سیاست و جامعه" آقای رضا گوهرزاد در تاریخ سوّم فوریه 2019 از رادیو ایران (لس آنجلس) پخش شده است. 

خسته نباشید،

سیروس بینا
یازدهم فوریه 2019
بحران ونزوئلا  و دوران خطرناک و نیمه جانِ آمریکا



****************
دوستان و رفقای گرامی،
اکنون از آغلز مبارزه ی مسلحانه (در 19 بهمن چهل و نُه) چهل و هشت سال، و از قیام مردمی (21 و 22 بهمن) پنجاه و هفت چهل سال می گذرد. این تجارب تاریخی چه برای آنان که در متن می زیسته اند، و چه برای دو سه نسلی که به هر جهت و ناگزیرآماج بازتاب ها و پس لرزه های این دو واقعه ی شکوهمند تاریخی بوده اند، نمی تواند حائز اهمیت نباشد. اکنون پس از گذشت 48 سال از رستاخیز سیاهکل، انتظار بر این است که اقلأ چپگرایان انقلابی (از هر دسته و گروه) با علل وجودی "مبارزه ی مسلحانه" اندکی آشنائی داشته و از ضرورتِ سازمان سیاسی-نظامی در آن زمان به منظور نفی و مبارزه با عوامل درونی (اقتصادی-سیاسی-ایدئولوژیک)  حکومت امپریالیستی محمد رضا شاه در ایران مختصرخبری داشته باشند. به عبارت دیگر، مبارزه مسلحانه یک عمل دل-بخواهی (یا تاکتیکی) نبود، بل به تحلیلی دقیق و اصولی از جامعه متکی بود که در خلال آن تضادهای موجود در ارکان اقتصادی-سیاسی رژیم را شناسائی و در نتیجه کلید شکستن اختناقِ همه گیر را دلیرانه با عمل انقلابی و نفی بالفعل "دو مطلق" در دستور کار گذاشته بود. اما، افسوس و هزار افسوس عناصری طوطی صفت - با هم نوائی با "حزب توده" و دیگر چپ نمایان مرتجع و رنگارنگ - از "سیاسی کاران" (بی عمل) یافت می شوند که این مبارزه ی استراتژیک را هنوز که هنوز است با برچسب "مشی چریکی" و "جدا از توده" آنگ می زنند. اینجانب (به عنوان فردی که حدود پنجاه سال با این مسائل آشنائی دارم) از این دوستان خواهش می کنم اگر تحلیلی جدید در این مورد دارند لطف کنند آن را بدون شیله و پیله ارائه دهند، و اگر چیزی در چنته ندارند (که در عرض چهل سالِ گذشته نیز ما از ایشان هرگز ندیده و نشنیده ایم !) این اراجیف کهنه، نَم کشیده، طوطی وار، و باب دهان کهنه کارانِ بی چاکِ دهانِ "توده ای" را، بویژه در سالگشت رستاخیز سیاهکل، تکرار نکنند. من علاقه ای به آوردن نام افراد و یا نقل قول از سازمانی ندارم؛ خودتان به نشریات اخیر در این زمینه رجوع کنید. 

و اما در مورد قیام مردمی پنجاه و هفت، چپگرایانی هستند که این قیام را، که شاید در نهایت بتوان به یک "انقلاب سیاسی" تشبیه کرد، به ناگهان انقلابی "اجتماعی" ارزیابی می کنند. به عبارت دیگر، قیام مردمی پنجاه هفت و ضد انقلاب خمینی را در نهایت اتقلابی اجتماعی قلمداد می کنند. این چپگرایان حتا از خودِ پاپ نیز کاتولیک ترند؛ زیرا خودِ کارل مارکس نیز انقلاب های سال های 1848 و 1849 در اروپا را انقلاب به معنای اجتماعی آن نمی انگارد. چون من با هیچ رفیقی در این گونه موارد مسئله ی شخصی ندارم، از بردن اسم معذورم بدارید. جهت مقایسه و بررسی هر دو رژیم و چگونگی "ماشین دولتی" به دو کلیپ صحبت من در زیر: اقتصاد و تحولات سیاسی-اجتماعی رجوع کنید.

مطالب زیر(و لینک های ضمیمه) به مناسبت سالگشت هر دو واقعه ی تاریخی ارسال شد: (1) یادداشت وسروده ای در رابطه با چهل و هشتمین سالگشت رستاخیز سیاهکل،  (2) مقاله ای در رابطه با قیام مردمی پنجاه هفت، (3) کلیپی در رابطه با قیام بهمن در متن پولاریزاسیون جهانی-طبقاتی و فرو پاشی جهان آمریکا، و (4) دو کلیپ در ویژگی اقتصاد و تحولات سیاسی-اجتماعی ایران در دو بخش: ایران قبل از انقلاب و ایران بعد از انقلاب. 

امیدوارم این مختصر جهت بحث و گفت و گو مفید واقع شود. 

خسته نباشید،

سیروس بینا
20 فوریه 2019
الکساندریا، مینه سوتا (آمریکا)

در انتظار درخشش جنگل» (در بزرگداشت چهل و هشتمین سالگشت حماسه‌ی سیاهکل)| سیروس بینا
*****

2.نگاهی فشرده بر ریشه های اقتصادی سیاسی انقلاب ۵۷/ دکتر سیروس بینا

نگاهی به قیام بهمن در متن پولاریزاسیونِ جهانی-طبقاتی و دگردیسیِ دوران 
دکتر سیروس بینا  

 اقتصاد و تحوّلات سیاسی-اجتماعی در ایران

بخش یکم: فروپاشی رژیم شاه - از بهمن ۱٣٤۱ تا قیام بهمن -۱٣٥۷  

دکتر سیروس بینا 

اقتصاد و تحوّلات سیاسی-اجتماعی در ایران
بخش دّوم: شکست قیام، پیروزی ضد انقلاب، و رژیم جمهوری اسلامی دکتر سیروس بینا

**************
دوستان و رفقای گرامی،
گلوبالیزاسیون سرمایه را تنها در حیطه ی جغرافیای جهان و فرا رفتن از مرزهای دولت-ملتی، حقوقی، فرهنگی، لُجستیکی، و آن چه را که معمولأ به عنوان "دیوار" از آن می توان نام برد، نمی توان محدود شمرد. بل فرا رَوی جهان شمول سرمایه به مثابه رابطه ای اجتماعی از مفهوم های "سکتوری" - حیطه ی تولید جدا جدا از یکدیگر - تفکیک "محیط کارخانه" از محیطِ خارج از "کارخانه" جدا انگاشتن فرم مالی از فرم صنعتی سرمایه ی امروز در هر کوی و برزن قابل لمس است. به عبارت دیگر، سرمایه را نباید با عینک بتوارگی به تماشا نشست. در این دوران، سرمایه چیزی است که در همه چیز موج میزند، چه مستقیمأ قابل لمس باشد و چه نباشد، و چیزی که همه چیز است اما - به طریق نقد بتوارگی - هیچ چیز هم نیست، همانا سرمایه است. در هم پیچیدگی و دیالکتیکِ این مفهوم ضمنأ یاد آورسخنان کارل مارکس در دست نوشته های (تاتمام)1844 (و چند جای دیگر، مثلأ در گروندریسه) است که به طرزی آشکار از دو رابطه ی تواَمان انسان با انسان و انسان با طبیعت سخن می راند. پس تئوری ارزش مارکس را نمی توان بدون توجه به خسارت سراسری و سهمگین امروزی به محیط زیست به حساب آورد. ضمنأ، چرائی حساس شدن به خسارت بر محیط زیست در سطح جهان - حتا از جانب سوسیال دمکرات ها و لیبرال ها - و در حال حاضر چندان تعجبی نیز ندارد، زیرا ما  در دورانی بسر میبریم که اکنون سرمایه به طریق بالفعل مجموعه ی جغرافیای جهان را زیر نگین دارد و حرکت آن در فرایند انباشت در دو حوزه ی رابطه ی انسان با انسان و انسان با طبیعت به اوج خود رسیده است. جهان وطنی سرمایه که در زمان مارکس بالقوه بود اکنون به صورت بالفعل و به طریق اولی امروزه به خرابی های وسیع در محیط زیست و در نتیجه به تهدید جدّی در رابطه با ادامه  ی زندگی در این کره ی خاکی تبدیل شده است.

با مقدمه ی بالا، در کلیپ زیر، سخنان رفیق پژمان رحیمی در رابطه با اهمیت و اصرار در پشتیبانی از فعالین محیط زیست در ایران توسط چپگرایان رادیکال - دست کم آن دسته از رفقا که از کارل مارکس هدایت می پذیرند - را ضمیمه کردم. پژمان از اکونومیسم - مَرَضی که امروز تقریبأ در همه جهات به جان چپ سنتی افتاده - و تفکر قالبی و ناپویای چپ در ایران و نیز در خارج کشور به درستی صحبت می کند. امید من این است که بحث های بیشتری در میان رفقای چپ در این مورد صورت بگیرد.    

خسته نباشید،

سیروس بینا
شانزدهم ژانویه 2019 

فعالیت های محیط زیستی و چگونگی ارتباط این حوزه با جنبش کارگری . گفتگوی بهروز خبّاز با پژمان رحیمی

تلویزیون برابری (ششم ژانویه 2019)

**************
دوستان و رفقای گرامی،

طبق برنامه ی هر ساله، دانشگاه ما از استادانی که دستی در پژوهش دارند در یک مجلس میهمانی تقدیر به عمل می آورد. امسال نیز من هم یکی از این شرکت کنندگان بودم، و مقاله ی زیر با خلاصه ی انگلیسی آن در پوستری (همراه با اصل آن به فارسی) به نمایش گذاشته شد. همان طور که می دانید، این مقاله در سال پیش با دعوت بیژن هدایت (سر دبیر نشریه ی نگاه) نگاشته شد و در دفتر سی و یکم آن انتشار یافت.  بنابر این، ضمن تشکر دوباره از رفیق بیژن، این مقاله را ضمیمه کردم تا همچنین از انعکاس بین المللی موضوع اصلی فروپاشی جهان آمریکا (در بحبوحه ی غلیان های پی در پی سیاسی اخیر در آمریکا) و پرسش هائی چند که با حضور معاون کل پژوهشی در شب برگزاری ایجاد شد، بازتابی ارائه کرده باشم. این پوستر همراه با پوسترهائی که به همین منظور تهیه شده بود برای همیشه در محلی مناسب در کتابخانه به نمایش گذاشته شده است.  

خسته نباشید،
سیروس بینا
چهاردهم دسامبر 2018


پدیده ی دونالد ترامپ و نشانه های عینی  پایان جهان آمریکا

برای خواندن مطلب اینجا کلیک کنید


http://www.negah1.com/negah/negah31/negah31-1.pdf

*********************
 بحران اقتصادی، ارز، تحریم ها
دکتر سیروس بینا
دوستان و رفقای گرامی،

بدین وسیله، در رابطه با بحران اقتصادی/سیاسی دامنگیر در جمهوری اسلامی - همراه با تورم لجام گسیخته در بازار ارز و نظام قیمت انواع کالاها و نیز رکود عمیق در گستره ی تولید، بیکاری مزمن، و سقوط آزاد سطح دستمزدها در واحدهای تولیدی، وغیره - کلیپ مصاحبه ای که به اختصار گوشه ای از نظرات اینجانب را بیان می کند، ارسال شد. 

 دکتر سیروس بینا. بحران اقتصادی، ارز، تحریم ها
پیرو یادداشت قبلی (توّرم لجام گسیخته در جمهوری اسلامی)، این مصاحبه نگاهی  اجمالی است به وضع اقتصادی و استیصال سیاسی رٍژیم جمهوری اسلامی در برابر مبارزات حق طلبانه ی مردمی در داخل و فشارهای کمر شکن و محاصره اقتصادی کشور از خارج. در این میان نوسانات پر دامنه ی نرخ ارز به مثابه معلولی است که علل ساختاری این بحران را باز گو می کند. به عبارت دیگر، سخن از بازار ارز تنها "نوک کوه یخ" را نشانه می گیرد، و آن چه را که در ساختار سرمایه است نمی بیند. بدین معنی که شریان اقتصاد در حیطه ی بانک مرکزی و در نهایت در رابطه با دیگر تأسیسات و نهادهای اقتصادی به مدارهای سه گانه ی سرمایه در گردش در فرم های پولی (مالی)، کالائی، و تولیدی انتقال یافته است.  
چنان که در یادداشت قبل متذکر شدم، در رابطه با تورم لجام گسیخته، نظیر آلمان پس از جنگ اول جهانی، و اخیرأ زیمباوی یا آرژانتین در اواخر دهه ی هزار و نهصد و نود، و نیزهم اکنون در ونزوئلا، ما شواهدی دقیق داریم. توّرم ایران هم در این زمان از این دست است. بحران اقتصادی در جمهوری اسلامی را باید در دو حوزه ی داخلی و خارجی تعریف کرد: در حوزه ی داخلی، عدم جوابگوئی به خواسته های تلنبار شده ی مردم، به ویژه زحمتکشان، از دیرباز، غلاوه بر مبارزات کارگران در واحد های صنعتی، آتش تیز مبارزات خودانگیخته ی در سراسر ایران و اخیرأ در مناطق غرب و جنوب غربی (که نیز طیف وسیعی از قومیت ها را در بر می گیرد) به طرز چشم گیری به عدم اعتبار سیاسی و عدم ثبات اقتصادی رژیم منجر شده است.  

در حوزه ی خارجی نیز
 تحریم های پی در پی اقتصادی، و بر قراری خاستگاه نئوکان ها و راستگرایان افراطی در دولت فاشیستی ترامپ و در حقیقت محاصره اقتصادی ایران، و همچنین نشانه رفتن بر شریان اقتصاد (بانک مرکزی) از طریق بخش واردات و صادرات، به قول مارکس: شکستن مدار سرمایه (نخست در حوزه ی پولی و سرایت آن به  مدار های کالائی و تولیدی)، اکنون به عدم ثبات اقتصادی در ایران انجامیده. در نتیجه، بحران اقتصادی کنونی در جمهوری اسلامی باید در بستر تداخل تمرکزیافته ی این دو حوزه قابل توضیح باشد.  

خسته نباشید،
سیروس بینا
الکساندریا، مینه سوتا (آمریکا)

نهم اکتبر 2018

***********

جمهوری جهل و جنایت: به مناسبت سالگشت کشتارهای دسته جمعی دهه ی شصت خورشیدی در ایران

هم وطنان، هم رزمان، و دوستان گرامی،

با یاد پر آوازه ی دگراندیشانِ آزاده، رزمندگان، و جان باختگان دهه ی شصت

" ...  رحمـت بـر او 
که آب پاکـی ایمـان را 
بـر پنـجه هـای مرّدد مـرگ ریخـت
 تا در سـالگشـت قیـام گل سـرخ
 با یـاد متبّـرک مـا
 گلبـوته هـای خـار شـکـفتنـد
 در چشـم دشـمن بدکـار.
ای شـیخ مـاردوش! 
یـاد مـرا، تـرا فـرامـوش. ..."

خسته نباشید،
سیروی بینا

تابستان 1397
الکساندریا - مینه سوتا (آمریکا)

یرنامه ی چالش - سیروس بینا با رضا گوهرزاد (ژانویه 2016)
مرا ببر به خاوران، سروده ای از سیروس بینا – آگست 2016



*******


*******
قمرالملوک وزیری: جنبش مشروطه و همزاد آن 

دوستان گرامی،

در باره ی انقلاب مشروطه بسیار گفته و نوشته اند، اما تردید نیست که این جنبش سنگ بنای تاریح معاصر ایران است و  از این رو - از چهاردهم مرداد سال هزار و دویست و هشتاد و پنج (۱۲٨٥) به این سو، هیچ واقعه ای را نمی توان بدون توجه به پیش زمینه ی مبارزات خونین مشروطه و فراز و فرودهای ناشی از دو مُعضل تاریخی و توامان استعمار و استبداد بررسی کرد. در این خصوص (۱) نقش استعماری انگلستان و روسیه ی تزاری و (۲) و نقش بازدارنده ی رضا شاهِ مستبد و مرتجع و نیز (٣) نقش ملایان وطن فروش (به فتوای سه تن از هم خرقه گان شیخ فضل اله نوری که منجر به اعدام عاجل وی شد نگاه کنید) و مشروعه خواه را نمی توان و نباید نادیده انگاشت. علیرغم لیبرال های سازشکار با استعمار و استبداد سلطنتی (نظیر این دو برادر ایران فروش: وثوق الدوله و قوام السلطنه) و آخوندهای پیرو شیخ فضل اله معدوم، نظیر روح اله خمینی، هم پالگان استعمار، نظیر قاسم کاشانی، و گماشته ای کم نظیر مانند محمد رضا پهلوی - که جنس آلودگی و نحوه ی دریوزگی او مخلوطی از استبداد و استعمار بشمار می آید - ما نیز محمد مصدق در جنبش ملی شدن نفت را داشته ایم که بر اساس هدف های اصولی و توآمان مشروطه قدم برداشته است. 

اما بگذارید امروز و در این مقطع تاریخی به یاد کسی این واقعه ی تاریخی را به جشن بنشینیم که خود همزاد جنبش مشروطه بوده و زندگی وی رکنی تازه را در هنر مردمی در آن زمان رقم رده است. و او جز قمر کسی نیست. قمر الملوک وزیری در سال  ۱۲٨٤خورشیدی در تاکستان قزوین متولد و در شب چهاردهم مرداد (سالروز جنبش مشروطه)  ١٣٣٨ خورشیدی در تجریش (تهران) چشم از جهان فرو بست. 

در گفت و گوی زیر که چندی پیش به پیشنهاد این جانب و همّت رادیو آزادگان تهیه شده، قصد من معرفی قمر - به عنوان یکی از بارزترین و مترقی ترین شخصیت های هنری و اجتماعی در تاریخ پسا-مشروطه ی ایران - به نسل جوان امروز، بویژه زنان جوان، است.  هم چنین، در زیر شعری است (با گویش خودم در کانال یوتیوب انتشار یافته) که گویای علاقه ی من به صدای ملکوتی قمر و ارادت خالصانه ی من به خلق و خو و شَرَف والای اجتماعی و مردمی این بانوی بزرگ در رابطه با جامعه ای که در آن می زیسته است، می باشد. جامعه ای که من سال ها بعد در آن به دنیا آمده،  دوران نوجوانی را تجربه کرده، و هنوز که هنوز است در این چند دهه در خارج به آن احساس دِین می کنم.  

از عزیزانی که در تهران زندگی می کنند استدعا می کنم در هفته ی آینده ( روز چهاردهم مرداد) به گورستان ظهیرالدوله با شاخه گلی یا شمعی فروزان به آرامگاه او قدم رنجه کنند. به قول خواجه ی شیراز: "فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی/بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز." 

خسته نباشید،
سیروس بینا



(قمرالملوک وزیری همزاد مشروطه (گفتاری از دکتر سیروس بینا)
با تشکر فراوان از مسؤولین رادیو آرادگان (http://iran57.com/) ضبط و انتشار این برنامه 
و سپاس از "گروه پروسه" از بازپخش در تریبونِ سایت پروسه در لینک زیر:


تنها صدا ... سیروس بینا برای قمرالملوک وزیری (١٣٣٨- ۱۲٨٤)
" پریشادخت شعر" گفت: " تنها صداست که میماند." و ما نپرسیدیم: از میان کدامین حنجره و کدام صدا؟ " بامداد" غمگنانه ندا داد: " فردا تمام را سخن از او بود." ما لب تر نکردیم که از که و از کدام و نگفتیم، این چه فصلی است " که سرمای اش از درون درک صریح زیبایی را [این گونه] پیچیده می کند " — ما لب تر نکردیم. " آزاد " گفت: " گل من، پرنده ای باش و به باغ باد بگذر." ما گذشتیم، امّا، بی برگ و بی بهار و بی اراده و بی باغ. " نیما " به استغاثه صدا کرد: " به کجای این شب تیره بیآویزم ..." ما تن زدیم در تمامی طول شب از سئوال و صدا، ما تن زدیم از تعلیق و تعلّق قبای ژنده ی فردا. دیشب زنی به گوش کودکانه ی من خواند: — " فغان ز هجر ُرخ یار ... " فغان ز دوری نگار " — و سوزنک ِ سوزناکِ جرقه ی دیروز افتاد سخت بر شیار نرم و گر گرفته ی آواز. و در ابتدای یاد، زنی می خواند — از انتهای جوان حنجره — به خرّمی هزار باغ رسیده ی انگور در این اتاق سرد و زمستانی در گوش نارسیده ی جوانکِ تصویر. در انتهای یاد، امّا؛ عطر صدا سریع تر از نور است — تنها صدا — و درین شب بی چراغ و بی گذشت و در همین خزان تکیده و بن بست در نزد من کودکی ست با دیدگان آبی بی خواب خندان و خیره بر مدار صفحه ی مدّور اعجاز در اشتیاق شنیدن آواز. و من، از ابتدای شب تا دَم دَمای دمیدن آفتاب با شرشر شراب شیشه ی " شیراز "
هی می پرم ز خواب.


سیروس بینا الکساندریا، مینه سوتا –- دسامبر 2007

Copyright © Cyrus Bina, 2007, 2017

با تشکر ویژه از مسؤلین رادیو ندا برای فایل صوتی

تهیه وتنظیم ویدیو کلیپ : پرواز (گفتمان سیاسی اجتماعی)

این شعر برای نخستین بار در نشریه ی بررسی کتاب: ویژه هنر و ادبیات (مالی بو، کالیفرنیا) چاپ شده است. 


**************
**********************



**********




********


مقاله ی سیروس بینا به مناسبت دویستمین سالگرد تولد کارل کارکس
  در مطبوعات چین

Cyrus Bina – “Bicentenary of Marx’s Birth, His Legacy and His Last Laugh”
English original: The People’s Daily (China) – May 5, 2018:
Cyrus Bina – “Bicentenary of Marx’s Birth, His Legacy and His Last Laugh”
Chinese translation: The People’s Daily (China) – May 5, 2018:


****
به مناسبت دویستمین سالگرد تولد کارل مارکس
مطلبی از سیروس بینا

 Bicentenary of Marx’s Birth, His Legacy and His Last Laugh
(1818-2018)
Cyrus Bina
May 5, 2018


**********
 
هموطنان گرامی،
در آستانه ی نوروز ١٣٩٧خورشیدی، و درین طلیعه ی بهاری، اعتراضات گسترده ی زنان و ابتکار شکستن "مطلق" در رابطه با پوشش اجباری در ایران  - به همّتِ نسلی برومند از اقشار ستم کشیده و بیدار، و حمایت تمامی نیروهای مترقی - مرا به یاد "دو مطلق" زنده یاد امیر پرویز پویان می اندازد. در پیام نوروزی سال ۱٣٩٣ (یعنی چهار سال پیش)، تکیه ی من بر مبارزه در مقابل سانسور، خود سانسوری، و اعتراض  علیه "بریدن زبان" اعتراض بود، که خود کلیدی است کارساز جهت نیل به هدف های اساسی و شکستن قفل های گران. از آن زمان تا کنون، این اعتراضات مصاف مردم ما را با این رژیم ضد بشری در ابعاد گوناگون، در کارخانه، در صف بیشمار بیکاران، در سیاهچال های رژیم، در رویاروئی با رشوه خوران و دزدان دولتی و غیر دولتی، در بیدادگاه های زن ستیزِ خانواده، و بالاخره در مقابله با پوشش اجباری و سانسور شکل و شمایل و شخصیت زن، در تاریخ بربریت معاصر و در اذهان عمومی مردم جهان امروز تصویر کرده است. در اواخر امسال این اعتراض ها به شکلی ساده اما با جسارتی قابل تحسین با بر گرفتن سانسور پوشش و مبارزه با آپارتید جنسی تکامل یافت.
پیام نوروزی امسال نیز به طور عمده نمی تواند از پیام چهار سال پیش اینجانب پیشی گیرد. چه این همه حاصل دیالکتیک مسائل و مشکلات در هم تنیده ی زمان ما است.   
به قول مولانا:
 "باز آمدم چون عید نو، تا قفـل زندان بشکـنم         وین چرخ مردم خوار را، چنگال و دندان بشکنم"
به منظور تهنیت سال نو ۱٣٩۷، از دوست گرامی "پرواز" خواهش کردم ویدیوئی از پیام نوروزی ١٣٩٣ من تهیه و تنظیم بنمایند تا همراه این شادباش ارسال کنم.

هموطنان گــرامی؛
در آسـتانه ی سال ۱۳۹٧ خورشــیدی،
نوروزتــان فــرخنــده،
دل تان خــوش،
زبان شیرین تان از پوشش سانسور ُمبّرا،
پیکر پر شورتان از سانسور پوشش آزاد، 
و رنــگین کمــان لبخنــد تان گشــاده بـاد!

موزیک: قطعه چکاد: اثر پرویز مشکاتیان در دستگاه چهارگاه







*******

پیـــام نـــوروزی
 ســـیروس بیــنا

اوّل فروردین یکهزار و سیصد و نود و سه، برابر با بیستم مارس دو هزار و چهارده

شــنونـدگان گرامی؛ هموطنـان عـزیـز؛
اجازه می خواهم چند لحظه ای با شما باشم. شمایی که نمونه های تاریخ معاصر این سرزمین اید؛ شمایی که کوه مصیبت های بی شمار را بر پشت خود دارید؛ شما رهروان کاروان های درد و اشتیاق؛ شما شیرزنان شرزه ی دریادل؛ شما شیرآهن کوه مردان؛ شما بانیان شعور و شرافت؛ شما خردسالان؛ شما سالخورده گان؛ شما جوانان برخاسته و برومند؛ شمایی که همچون خِرَد در تاریکی جهل همچنان می درخشید؛ شمایی که در پاسداری از اصالت انسان جان بکف ایستاده اید؛ شمایی که دشمنان بی پروای غُل و زنجیرید؛ شما خُنیاگران سرود و صمیمیت؛ شما آتشکده های روشن تاریخ؛ شمایی که بودن ها را برای شدن ها ایثار کرده اید؛ و شما باغبانان شکیبای این لاله زار کهنســال.  
         
            حافظ می فـرمایــد:

                          "حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی

                             دام تــزویــر مــکن چــون دگــــران قــــرآن را"

            در جـای دیگـر می فـرمایــد:
 
                          "بــال بگشــــا و صفیــــر از شـــجر طـوبا زن
                           حــیف باشد چـو تو مــرغی که اســـیر قفــسی"

           همچنیــن:

                          "آن همــه ناز و تنّـــعم کــه خــزان می فــرمود
                           عــاقـبــت در قــــدم بـــاد بهــــار آخـــر شـــد"

         و اما در ویژگی آغـاز فصـل نـو، او می ســرایـد:

                         "ز کــــوی یــار مـــی آیــد نســــیم بــاد نــــوروزی
                          ازین بــاد ار مــدد خــواهی چـراغ دل برافـــروزی
                          به صــحرا رو کـه از دامـــن غبــار غــم بیفشـــانی
                          به گلــزار آی  کــز بلبــل غـــزل گـفتــن بیـــاموزی
                          سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیـرون آی
                          کـه بیـش از پنـج روزی نیست حُـکم مـیر نوروزی"

فرزندان ، خواهران، برادران، دوستان، رفیقان، همکاران، همقطاران، و هموطنان گرامی؛
در این فصـل نـویـن، امیــدوارم چـو گـل از غـنچـــه بیـرون آییــد!

در این طلیعه نوروزی که طبیعت نیز موسم رنگین روئیدن را در تجسم و تبسم بدیع باغ تداعی می کند، پیام مختصر من امسال به شما دفاع بی قید و شرط از اصالت انسان است و دفاع از بیانی که این اصالت را بازگو می کند.  

بگذارید، در این ویژگی، سالی را که در پیش است، سال مبارزه قاطع با سیاه بازار سانسور و خودسانسوری نام دهیم. یادش به خیر شاملو که چه خوش سرود:

 "دهــانت را مــی بو ینــد/مبـاد کــه گفتــه باشــی دوســت ات دارم."

 بگذارید قفل سال نو را با کلید بیان بگشاییم، که این خود کلیدی است در پیشاپیش گشایش قفل های گران.

همـوطنــان رنـج دیــده ی مـن،

دست ها را که بریده اند؛ سرها را که بریده اند؛ شما را به عزّت فروردین ... نگذارید زبان ها را هم ...؛ وقتی که زبان در کام ماندگار شد، صدای دل انگیز عشق به خاموشی می گراید و انسان از میان تهی می شود. نگذارید صدای انسان را مثله مثله کنند؛ نگذارید صدای حقیقت را قصّابی کنند ـ شما را به عزّت فروردین ... شما را به حرمت انسان ...

مـولانـای جســور و بی پـروای ما مـی فـرمــاید:

                         "بــاز آمــدم چــون عیــد نــو، تا قفــل زنــدان بشــکـنم
                          ویــن چــرخ مردم خوار را، چنـگال و دنـدان بشـکـنم
                          هفــت اختــر بی آب را، کیـن خـاکیان را می خـورنـد
                          هــم آب بــر آتـــش زنــم، هــم بــاد هــاشــان بشــکـنم
                          از شـــاه بــی آغــاز مــن، پـران شــدم چـون نـاز مـن
                          تا جُغــد طــوطی خــوار را، در دیــر ویـران بشـکــنم
                         روزی دو، بــاغ طــاغیـان، گـر ســبز بینی غـم مخـور
                         چـون اصـل هــای بیـــخ شـان، از راه پنهـــان بشـکــنم
                         چون من، خراب و مست را، در خانه ی خود ره دهـی
                         پـس تــو نــدانی این قَــــدَر، کــین بشــکنـم آن بشــکنـم
                         گــر پاســبان گــوید که هـی، بـر وی بـریـزم جـام مـی
                         دربــان اگــر دســتم کِشَــد، مـن دســـت دربـان بشــکنم
                         چــرخ ار نـگردد گــِرد دل، از بیــخ و اصــلش بر کنم
                         گــردون اگــر دونـی کـــند، گــردون گــردان بشــــکنم
                         خــوان کــرم گســترده ای، مهمــان خویشــــم بـرده ای
                         گوشــم چــرا مالـی اگــر، مـن گوشــه ی نـان بشــکــنم
                         نـی نـی منـم ســر خـوان تـو، ســر خـوان مهمـانـان تـو
                         جــامی دو، بـر مهمـان کنــم، تـا شــرم مهمـان بشــکنم
                         ای کـــه میــان جــان مـن، تـلقیــن شــعــرم مــی کـــنی
                         گــر تـن زنــم، خــامش کنــم، ترســم که فـرمان بشکنم
                         از شــمــس تبـریـزی اگــر، بـاده رســــد مســـتم کنــــد
                         مـــن لاابـالــی وار خـــود، اِســتـون کــیـوان بشـــکنـم"

هموطنــان گــرامی؛

در آســتانه ی ســال 1393 خورشــیدی،

نوروزتــان فــرخنــده،
دَم تان گــرم،
دل تان خــوش،
زبان تان شـــیرین و شورانگیــز،
و رنــگین کمــان لبخنــد تان گشــاده بـاد!


پخش از رادیو آزادگان
20 مـارس 2014
مینه ســوتا ـ آمریکا
*******



روز یکشنبه
۲۱ آوریل ۲۰۱۳، در دومین سال خاموشی بهزاد کاظمی (علیرضا) حدود ۳۰ نفر از رفقا، دوستان و آشنایان بهزاد در مراسمی غیر رسمی، در آرامگاه او در لندن گرد آمدند و یاد او را گرامی داشتند. آرامگاه بهزاد با گل و تصاویری ازاو تزیین شده بود. بر سنگی ستاره نشان که از روز قبل بر آرامگاه نصب شده بود، شعر کوتاه و زییابی از سیروس بینا حک شده بود. سیروس بینا آن شعر را به یاد بهزاد و برای او سروده بود.

در آغاز ایوب رحمانی از یاران بهزاد، ضمن خوش آمد گویی به حاضرین، از بهزاد و مبارزات او یاد کرد. او گفت: " درگذشت بهزاد به راستی نا به هنگام بود. اگر عمر متوسط زندگی برای مردان در این کشور را مبنی قرار دهیم، بهزاد حداقل
۲۰ سال زودتر رفت؛ و درد بیشتر این است که بهزاد هنگامی خاموش شد که در اوج خلاقیت نظری و پراتیک خود قرار داشت. با رفتن بهزاد حفره و خلا ای درهمه عرصه هایی که بهزاد در آنجا حضور و فعالیت داشت، ایجاد شد که به این زودی ها پر نخواهد شد. بهزاد به عنوان یک سوسیالیست انقلابی و فعال کارگری به ویژه در دهه پایانی عمر خویش، بطور همزمان و پیگیر در چندین عرصه، فعالیت می کرد. حضور و فعالیت او در "اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران" در شناساندن جنبش کارگری ایران به تشکلات کارگری در انگلستان وایجاد همبستگی بین المللی کارگری، بسیار موثر بود. درهمان حال، بهزاد از پایه گذاران و فعالین اتاق اینترنتی اتحاد سوسیالیست ها بود که یک از محبوب ترین و پر بارترین تریبونها در زمینه مباحث نظری بشمار می رفت. در کنار این ها بهزاد از بنیان گذاران نشریه پژوهش های سوسیالیستی "سامان نو" بود و بار اصلی انتشار نشریه را بدوش می کشید . پیش برد همزمان و موثر این همه کار، تنها می تواند از عهده کسی بر آید که هدف زندگی اش را انجام همین کارها تعریف کرده باشد. و بهزاد چنین کسی بود. و او این همه کار را با شوق انجام می داد، شوقی که پایان نداشت."

ایوب رحمانی در ادامه سخنان خود گفت: "ما در پایان اطلاعیه ای که از سوی واحد انگلستان اتحاد بین المللی، به مناسبت دومین سال خاموشی بهزاد منتشر کردیم، نوشتیم که بهزاد "چراغ رابطه" بود. این استعاره، بر گرفته از شعر کوتاهی است از فروغ فرخزاد با عنوان ، "پردنده مردنی است". فروغ در این شعر از دلتنگی، "شب" و تاریکی "چراغ های رابطه" حرف می زند. و شعر این گونه به پایان می رسد: " پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنی ست ". زندگی و مرگ بهزاد به ناگاه این شعر را در ذهن تداعی می کند. بهزاد ارتباطات گسترده ای داشت و به درستی و به خوبی از این ارتباط های وسیع بهره می گرفت. چراغ های رابطه را روشن کرد و خود چراغ رابطه ای شد در جدال با پراکندگی، خاموشی، یاس و تاریکی. او به سهم خودش و با تمام توان سعی می کرد که پرتوی بر راهی بیافکند که رهایی از سرمایه و آینده سوسیالیستی را در آن می دید. بهزاد پرنده بود و مانند هر پرنده ای، مانند همه ما، فنا شدنی بود . او نیز در زندگی و مبارزه مثل همه ما بی اشتباه و خطا نبود. او گاه در اوج ها پرواز می کرد و گاه در سطوح پایین. من اینجا نمی خواهم که بیش از این در این مورد صحبت کنم، اما به نظر من بهزاد در سال های آخر زندگی اش، در اوج ها پرواز کرد و مدام نیز اوج بیشتری گرفت. آری پرنده مردنی است و ما پرواز را به خاطر می سپاریم؛ بهزاد را در اوج هایش به خاطر می سپاریم."

ایوب رحمانی سپس ترجمه فارسی شعری که سیروس بینا به انگلیسی برای بهزاد سروده و بخشی از آن روی سنگ بهزاد حک شده است را خواند




 پنداشتی که من

در منتهای فاصله

و در قفای این سنگ سیاه

به خوابی ابدی فرورفته ام

نه، عزیزم- من در یاد تو بسیار زنده ام
وقتی که ما- من و تو- 
با برشی از نان
 و جرئه ای از  آزادی
 هنوز مصرانه
 بازتاب خواسته های انسانیم
وقتی که گام های استوار تو با یاد شیرین من
 - هر دو- 
 در گستره ای شکوهمند
 گذشته را به آینده پیوند می زنند

سپس تعدادی دیگر از یاران بهزاد طی سخنانی از او یاد کردند: علی خدری از فعالین کارگری، از اهمیت جنبش کارگری و از تلاش ها و نقش بهزاد در تقویت این جنبش سخن گفت. لیلا پرنیان از فعالین سازمان زنان هشت مارس، از حمایت ها و پشتیبانی بهزاد از مبارزات زنان، یاد کرد. علی اشرافی از همکاران نشریه سامان نو، در سخنانی کوتاه تاکید کرد که جای انسانهایی چون یداله خسروشاهی و بهزاد کاظمی تا مدت ها خالی خواهد ماند.

سپس حاضرین، سرود انترناسیونال را بطور دستجمی خواندند و با نوشیدن جرعه ای شراب، یاد بهزاد را زنده نگاه داشتند.

در پایان مراسم، همه حاضرین به آرامگاه یداله خسرو شاهی که در چند قدمی بهزاد است، رفتند و نسبت به این فعال برجسته جنبش کارگری ایران، ادای احترام کردند. بهزاد و یداله دو یاری بودند که سالها در کنار هم مبارزه کردند و سر انجام نیز در کنارهم آرمیدند.

اتحاد بین المللی درحمایت از کارگران در ایران که مهمترین بخش فعالیتش حمایت همه جانبه از مبارزات طبقه کارگر و جنبش مستقل کارگری ایران و تقویت همبستگی بین المللی کارگری است، وجود انسانهایی شریف همچون بهزاد کاظمی در کنار خود را مایه مباهات می داند. چراغ عمر بهزاد کاظمی دیری نپایید و زود خاموش شد، اما زندگی و مبارزات او همچنان به ما قوت قلب می دهد و تا مدت ها روشنی بخش راهمان خواهد بود.

در دومین سالگرد فقدان رفیق بهزاد کاظمی، یاد او را گرامی می داریم و به احترام اش از جا بر می خیزیم.

لینک به:
ویدیو - عکس

اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران
http://www.etehadbinalmelali.com/
۲۲ آوریل ۲۰۱۳



******
100 Years of U.S. Meddling & Regime Change
Dear Colleagues and Friends,
On the verge of the 67th anniversary of Nationalization of Oil in Iran, March 20, 1951, I am compelled to send you something to reinforce the conviction that neither the Pax Americana (1945-1979) was sympathetic to democracy or "D" word, nor by and large the US presidents in recent times - from Theodore Roosevelt through to Barack Obama - spoke truthfully about the "D" word in foreign policy, nor the many in Council on Foreign Relations (a governmental think-tank on US foreign policy) have had audacity to tell the truth on this, nor US higher education (particularly in "political science" and international relations) is above the pail where it comes to the usage of "D" word in US foreign policy. Donald Trump, on the other hand, doesn't beat around the bush and does not give a hoot about such window-dressing. He opens up his big mouth and tells us just like it is: rotten, rude, and smelly.
Yet, for the most part, we are confronted with the straightforward expression of untruth or intent at misrepresentation (i.e., intent at producing fake or 'bullshit' - see H.G. Frankfurt, On Bullshit, 2005) in the political discourse. The sad part about all this is that also official curricula in the American universities has been the victim of this ideological set-up and this self-fulfilling trend in the US and elsewhere in the West.
Simply put, the "D" word in US foreign policy amounts to a fake carrot that dangles in front an unsuspecting customer by a dishonest used-car salesman (or the saleswomen, like Condoleezza Rice or Hilary Clinton) before the junk is disposed off. And if the subject resist, you immediately draw the gun and make a coup of this sale!
As for pitiable sobbing over the 'Russian'-meddling in the 2016 US election, in the various indentations and by establishment media in the US, as Hegel once stated: history repeats twice, the first time as TRAGEDY, the second time as FARCE. And now essentially 'farce' is another name for US foreign policy.
Please see the information and link below.
Thanks,
CB
Cyrus Bina
Fellow, Economists for Peace and Security
Overthrew: 100 Years of U.S. Meddling & Regime Change, from Iran to Nicaragua to Cuba
Democracy Now - Interview with Stephen Kinzer (March 12, 2018)
Stephen Kinzer's New Book: The True Flag is just published.
My latest book: The Prelude to the Foundation of political Economy: Oil, War, and Global polity is also available.


********


بستگان، خویشاوندان، و دوستان گرامی،
"بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی/ فرصتی دان که زلب تا به دهان این همه نیست"
بدین وسیله درگذشت مادرم و نخستین آموزگارم را از جانب خود و خواهران و برادرم خبر می دهم. این زن شیردل، مهربان، و گشاده دست همه چیز خود را فدای فرزندانش کرد و بی هیچ چشم داشتی سال ها با شکیبائی در غربت زندگی کرد.
او متولد همان سالی بود که زنده یاد شاملو متولد شده؛ کودک در حال رشد در سال های میانی بین دو جنگ اول و دوم - شاهد سال های قحطی پس از جنگ اول - و نوجوان در سال های جنگ دوم و اشغال ایران. و این ها همه از وی زنی ساخت که از این پس مانند کوهی استوار همیشه بر پای ایستاد. این که می گویم "بود" واژه ای است برایم بیگانه، و من و خواهران و برادرم شاید هرگز نتوانیم بار ماضی آن را با رضایتی منطقی قبول کنیم. مادرم به حافظ خیلی علاقه داشت و دیوان خواجه همیشه کنار تخت خواب او بود. از ابیاتی که در مکالمات تلفنی از حفظ برایم می خواند این ها بیادم مانده است:
"چگونه سر ز خجالت بر آورم بر دوست/ که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم"
"من از بازوی خود دارم بسی شکر/ که زور مردم آزاری ندارم"
"یارب از ابر هدایت برسان بارانی/ پیش تر زان که چو گردی ز میان بر خیزم"
"چنین قفس نه سزای منِ خوش الحان است/ روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم"
چقدراین بیت آخری در باره ی زندگی او، و نیز مرگ امروز او، مصداق دارد.
به مناسبت مرگ این زن پر عشق و آرزو که در "روز عاشقان" چشم از دنیا فرو بسته، بگذارید از عشق و مرگ بگویم که هر دو خواهران توأمان اند. مرگ نیز مثل خودِ عشق است - بی مرز و بی انتها؛ مثل قطره های باران، مثل همین ثانیه ها، توی خیابان، توی خانه، توی خواب، توی بیداری، درست مثل نخستین شبی که مُهر محبت بر پیشانی ما آذین میبندد و حس تعهد و بی خویشی وجود ما را فرا می گیرد لایتناهی است.
شرح مختصری از زندگی هماتاج فرزدقی
مادرم هماتاج (فرزدقی) از نوادگان سلمان خان زرین کمر از پیشتازان جنبش مشروطه است که با یپرم خان در بحبوحه ی نبرد وارد تهران شد. پدر بزرگ او از یاران میرزا کوچک خان جنگل بوده و در آن زمان به ریاست عدلیه ی گیلان اشتغال داشت. ضمنأ، همین پدر بزرگ از پایه گزاران عدلیه (دادگستری) استان فارس در شیراز بوده است. پدر او، محمد علی خان، از هواداران پر و پا قرص کوچک خان بوده و پس از شکست جنبش جنگل متواری و در نهایت به شیراز پناهنده شده و مورد حمایت منّجم شیراز (صاحب تقویم نجومی) قرار گرفته است. محمد علی خان پس از چندی با یگانه دختر منّجم ازدواج کرده و در همین شهر ساکن شده است. در خانواده ی منّجم البته در تهران افرادی صاحب منصب نیز به عرصه رسیده اند که از صدیق السلطان نجومی به عنوان نمونه می توان یاد کرد.
مادرم فرزند دوم وصلت محمد علی خان (فرزدقی) با رباب خانم، دختر منّجم است. مادرم در خانواده ای با این گونه سوابق بزرگ شده و نیز در زمان "کشف حجاب" رضاشاهی (اگر اشتباه نکنم در سال 1315) دخترکی دبستانی بوده که در کاشمر با پدر و مادرش می زیسته است. او زنی فرهیخته، آداب دان، مدیر به معنای کامل کلمه بود، و چه بسا اگر در جامعه ای قدرشناس و زدا شده از "مردسالاری" دیده به جهان گشوده بود (نه بی شباهت به جملگی هم نسل های وی در این دوره)، شاید به صدارت و وزارت نیز نائل آمده بود. هنوز که هنوز است، وقتی تلفنی با او صحبت می کنم، با ذوق و شوق وصف ناپذیری و به پاس این که نخستین فرزندش به یاد او افتاده، از مخزن دگرگون شده ی حافظه اش، از حفظ اشعار حافظ را تر و تازه و با شور و حال عاشقی دلخسته برایم می خواند. از او می پرسم "مادر جان، امروز نهار چی خوردی،" اما او بی توجه به پرسش من، یکریز برایم شعر می خواند. عکس ضمیمه پیش از مهاجرتش به کانادا برداشته شده است.
امروز روز واقعه بود: "به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید/ که می رویم به داغ بلند بالائی."
مراسم خاک سپاری (خصوصی) هفته ی آینده در تورنتو بر گزار خواهد شد.
پایدار و سربلند باشید،
از طرف فرشته، فریبا، ساسان
سیروس بینا
چهاردهم فوریه
******


*******




سیروس بینا
"برای"محمد علی (علیرضا) محدث قندچی


دوستان و رفقای گرامی،

جنگل در انتظار انفجار جرقه ای است
به انبار خشک فقر
و پاکیزه آتشی
که بگیرد عاشقانه
به دامن قبای هزار چهره ی هستی
و بشوید، هزاران هزار بار


******
..ملت اربداند ثمر آزادی را / برکند زبن ریشه ی استبدادی را
  سال نو مسیحی بر شما مبارک باد
دوستان گرامی،

اکنون به پایان سال پر ماجرای میلادی رسیده ایم و فردا به قول حافظ: "تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن."

بیش از صد و ده - یازده سال از جنبش مشروطه  می گذرد و ما در ایران هنوز که هنوز است گرفتار این مرتجعین مشروعه خواه - اشباح منحوس شیخ فضل اله، خمینی، و دیگر دشمنان هدفهای توأمان مشروطه ( یعنی آزادی و استقلال)، و بدتر از همه ملعبه ی دست این دسته ی پرگو، بی حیا، و بی شرف ِ مافیائیِ، یعنی "اصلاح طلبان" گنداب جمهوری اسلامی - هستیم. در ایران اکنون در سطحی گسترده و در لا به لای مجموعه ی لایه ها و قشر های زحمت کش و تهی دست جامعه کارد از گوشت که هیچ، از استخوان هم گدشته است. با توجه به این که در همین سی-چهل سال جنبش های کوچک و بزرگ  در گوشه و کنار این سرزمین ستم دیده کم نبوده است، اما به جهت این که بی هیچ سازماندهی و مدیریت مترقی مبارزاتی (صرف نظر از خورده کاری های ابتدائی و تدافعی در داخل و دل-خوش-کنک بازی و "هورا کشیدن" های ظاهرالصلاح "خارج کشوری" بسیاری از سازمان ها و ژست ها و شکلک های رادیکال مآبانه ی تو خالی) تقریبأ هر گونه تغییر نسبتأ اساسی از جمله محالات است، ما هنوز اول خط ایستاده ایم. 

با این عبارات (و بغضی در گلو) سال نو میلادی را به شما و هموطنان مسیحی تبریک می گویم و برای همگی آرزوی سالی پر ثمر می کنم. در تأیید تسلسل مبارزات - از جنبش مشروطه تا کنون ( و ناکامی هدف های آن) - این دو ترانه را روانه می کنم. 

در ترانه ی نخست، خواننده می خواند: ... ملت ار بداند ثمر آزادی را / برکند ز بن ریشه ی استبدادی را..." - و در این جاست که بغض انسان می ترکد ...

سال نو مسیحی بر شما مبارک باد،
خسته نباشید،
سیروس بینا



"همه شب من اختر شمرم ..." (تصنیف و آهنگ از دوران مشروطه) - صدای زنده یاد گیتی پاشائی

"خانه ام آتش گرفته ..." (شعر از زنده یاد اخوان ثالث) - صدای محّمد رضا شجریان
********

نكاتى چند در رابطه با تظاهرات اخير سراسرى و مبارزات خيابانى در ايران و لزوم آگاهانه ى سازماندهى  و نياز به رهبرى مردمى منسجم


سیروس  بینا

  توجه شما را در زیر به مطالبی (مدارکی) چند به عنوان هشدار باش در رابطه با تغییر رژیم از بالا در اثنای مبارزات ۵۷ جهت ملاحظه ی مبارزین خیابانی اخیر جلب میکنم . توجه داشته باشید که  چه بر سر مبارزات در مصر در رابطه با سیاست صهیو-فاشیست اسرائیل ( نوچه ی دوران سپری شده ی آمریکائی) و سیاست مذبوحانه ی دوران افول آمریکا آمد
خسته نباشید
س ب
*********
مدرک شماره 1 

***********************
مدرک شماره 2

در رابطه با کورتاژ انقلاب در ایران توسط آمریکا

خسته نباشید
س ب
************
******************
مدرک شماره 4
 On current lip service and behind-the-scene conspiracy to about it.
دوستان گرامی
لطفأ به افاضات نیکی هیلی (این عنصر حلقه بگوش فاشیسم) و نماینده ی صهیونیست وزارت خارجه آمریکا توجه کنید

*********
مدرک شماره 5
Two US presidents on two Iranian crackdowns 

این یک مقایسه ی سر انگشتی میان دولت اوباما و به اصطلاح دولت ترامپ نسبت به تظاهرات در ایران است، که البته توسط یک ژورنالیست لیبرال نگاشته شده. چون منظور من از این مقاله ارسال آن به مبارزین در ایران است، مراد از ارسال این مقاله ی ”به روز” این است که دوستان بتوانند بین خطوط را بخوانند و از اوضاع سیاسی در واشنگتن اندکی با خبر شوند. برای مثال، به اظهارات دنیس راس - این جرثومه ی سیاست اسرائیل در واشنگتن - در رابطه با انتقاد از سیاست اوباما و صحه گذاشتن بر سیاست ترامپ در مورد ایران دقت کنید

خسته نباشید

س ب

**************

************


دوستان گرامى

 در رابطه با نفوذ آمريكا و نه تنها 'چراغ سبز' بل پشتيبانى دولت كارتر و متعهدان غربى آن از خمينى و اعوان و انصارش مطالبى دقيق در دست است كه مى تواند مورد ملاحظه ى مبارزان خيابانى اخير و مقابله ى آنان با نيروهاى ارتجايى و پشتيبانان خارجى آنان قرار بگيرد. شرح يكى از اين گونه دست-اندر-كارى ها را در رابطه با مأموريت (واقعى) ژنرال هايزر
- يعنى جا باز كردن براى خمينى و اعوان وى - در زير بخوانيد. 
خسته نباشيد
س ب


**********


Iran, Legitimacy of the Protests, and Smelly Gesture of Donald Trump (Also Comments by Glenn Greenwald ) - January 2, 2018

Dear Colleagues and Friends,

There has been a number of popular protests against the government in Iran that is growing from town to town and gathering momentum ever since. The news I have received from inside Iran are a somewhat conflicting but on the ground until now several dozen people were killed, hundreds were injured, and thousands were arrested. However, the business of Iran is business of the Iranian people. These are the same Iranian nationals who were discriminated against the Trump administration, singled out (along several other majority Muslims), and barred from visas entering the United States; these people are members of the same nation which was called "terrorist" by Donald Trump; and these are the same or descendant of same people who were subjected to the tyranny of the Shah after the 1953 CIA coup, and hoodwinked again when their popular revolution was sidetracked by Khomeini's counterrevolutionary faction, which was cuddled, green-lighted, and then agreed-upon by the United States - when the Shah was no longer viable as an alternative - in the Guadeloupe Summit (1979). 

Guadeloupe Summit Meeting: 
http://hansard.millbanksystems.com/commons/1979/jan/16/guadeloupe-summit-meeting


The Washington Post:

By now, we should have some idea about the US foreign policy in recent decades. Yet, we need to be a good deal more concerned about the Trump administration, whose Iran policy (essentially all of its foreign policy across the board) is designed by seat of Donald Trump's pant and by his adolescent gestures. 

Happy New Year,

CB

Cyrus Bina
Fellow, Economists for Peace and Security

The links to  Comments by Glenn Greenwald on Iran Protests, on democracy now :



****************
ضرورت  
 بازخوانی مفهوم امپریالیسم
به مناسبت صدمین سال انتشار کتاب لنین – امپریالیسمبالاترین مرحله سرمایه داری

درس گفتارهائی در ٦ بخش 
 - ژانویه - فوریه ۲۰١٥- گروه پروسهضبط و انتشار:  
 سیاسی اجتماعیگفتمانتنظیم و بازپخش:   



دوستان و رفقای گرامی،
نزدیک به سه سال پیش، یکی از رفقای جوان و پیشرو از نسل های پس از من – جوانانی که بسیاری از آنان پس از "پاک سازی" دانشگاه توسط رژیم جهل و جنایتِ جمهوری اسلامی در هیأت و معیّتِ منحوس محمد خاتمی و عبدالکریم سروش چشم به جهان گشوده اند – از این جانب تقاضا کرد، که به طرزی سیستماتیک به مسائل گِرهی و تئوریک زمان کنونی در رابطه با جنبش، و با توجه به تبدیل شِگرِد های ابلهانه ی رژیم به ضّد خود و  نیز نیاز  روز افزون جوانان به فراگیری دانش سیاسی و سلاح انتقاد، به ایجاد یک سلسله درس گفتار هائی در مقوله های مورد لزوم دست بزنم.
این سلسله گفتار  صوتی عملأ نخستین کاری بود که در اوائل سال 2015 انجام پذیرفت و در سایت "گروه پروسه" به گوش علاقمندان در ایران رسید. انعکاس این سخنان 8-ساعته (در 6 بخش) در خارج کشور نیز  بُرد خود را داشت و چنان که انتظار می رفت تا اندازه ای به بحث هائی درون جنبش چپ انجامید. این انعکاس البته بازتاب های مثبت و منفی خود را نیز به همراه داشته است، که بحث در چگونگی آن اکنون در اینجا نیست.
به قول حافظ: "جنگ هفتاد و ملّت همه را عذر بنه/چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند.
پس از گذشت این سه سال (و نیز به مناسبت صدمین سال انتشار کتاب "امپریالیسم" اثر لنین) بر آن شدیم که شاید انتشار  "ضرورت بازخوانی مفهوم امپریالیسم: درس گفتارهائی در 6 بخش" – ضبط و پخش نخستین: "گروه پروسه" در کانال یوتیوب بتواند بیشتر و در سطوح گسترده تری بحث در این مبرم را دامن بزند. در این خصوص، چندی پیش، قرعه ی 
این کار به نام "گفتمان سیاسی اجتماعی" افتاد و - همین طور که ملاحظه می کنید - "پرواز" گرامی با نهایت ظرافت و دقت این پروژه را در شب یلدا به پایان رساندند.
با سپاس مجدد از رفقای "گروه پروسه" و پرواز گرامی.
خسته نباشید،

س ب

***********
*********
******

دکتر سیروس بینا
درس گفتارهائی در ٦ بخش 
 - ژانویه - فوریه ۲۰١٥- گروه پروسهضبط و انتشار:  
 سیاسی اجتماعیگفتمانتنظیم و بازپخش:   
********
**********
قدردانی از استادان دانشگاه مینه سوتا در ویژگی کارکرد علمی وپژوهش سالیانه
(پوستر پژوهش انتخابی سیروس بینا در رابطه با ایران( نوامبر 2017

**************

به مناسبت صدمین سالگرد انقلاب روسیه (2017 - 1917) : دکترسیروس بینا




***********

به مناسبت فرا رسیدن کودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲
پروسه منتشر کرده است:
مجموعه درس‌گفتارهای 
«نفت؛ از انحصارِ کلونیالیستی-امپریالیستی تا رقابتِ جهانیِ سرمایه» 
(هفت قسمت)
سیروس بینا
بخش اول 
دورانِ کلونیالیسم و نفتِ انحصاری

https://www.youtube.com/watch…
بخش دوم
انحصار بین‌المللی نفت (۱۹۲۸) و امضای قرارداد(۱۹۳۳) توسط رضا شاه

https://www.youtube.com/watch?v=GCltp79H5R0
بخش سوم  
مصدق و ملی کردن نفت در ایران

https://www.youtube.com/watch?v=P9Xdlyp4q3w
بخش چهارم  
کارتل بین المللی نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
https://www.youtube.com/watch?v=_KDrgUtjI1I
بخش پنجم  
شکاف در کارتل بین المللی نفت و ایجاد "اوپک"

https://www.youtube.com/watch?v=3HEEqRtWmlY
بخش ششم  
بحران جهانی انحصارزدایی و آغاز گلوبالیزاسیون نفت در جهان

https://www.youtube.com/watch?v=88e8r3hcemo
بخش هفتم
گلوبالیزاسیون نفت و نتایج حاصل از آن در اقتصاد و روابط بین المللی امروز 

https://www.youtube.com/watch?v=6I_Smg7sfzI
***************************************************************
https://www.youtube.com/channel/UC3ML...
https://t.me/processgroup
https://www.processgroup.org

سایت پروسه

**********


درس‌- گفتارهای نقد اقتصاد سیاسی


سیروس بینا

*********
رادیو همبستگی ، استکهلم 
 سیروس بینا - سمینار رادیوئی اقتصاد ایران 

بخش نخست  : در 10 ژوئن 2017  از رادیو همبستگی استکهلم 
اقتصاد ایران و ویژه گی های آن. بخش یک گفتار سیروس بینا اقتصاد دان

*************

بخش دوم اقتصاد ایران و ویژگی های آن روز 17 ژوئن 2017 از رادیو همبستگی استکهلم



اقتصاد ایران و ویژه گی های آن. بخش دوم گفتار سیروس بینا اقتصاد دان


**************
64 Years Later, CIA Details Long-Hidden Role in Iran Coup


Malcolm Byrne

Published on Jun 24, 2017


The quiet release of long-awaited and long-hidden CIA documents offers key details on how the U.S. and Britain overthrew Iran's democratic government in 1953, says the National Security Archives' Malcolm Byrne

****************




(افشاء غنی نژاد و ارتجاع داخلی)



ادامه ی مطلب

*******

برنامه ی ویژه رادیو آزادگان با دکتر سیروس بینا

ملی کردن نفت، کودتای سیا، و کاریکاتورهای ضّد مصدق - 

قسمت دوم: دشمنان خارجی 



برنامه ی ویژه رادیو آزادگان با دکتر سیروس بینا

ملی کردن نفت، کودتای سیا، و کاریکاتورهای ضّد مصدق - 

قسمت دوم: دشمنان خارجی 


**********************
پدیده ى دونالد ترامپ و نشانه هاى عینى پایان جهان آمریکا

مقاله ای از دکتر سیروس بینا 
دردفتر سی و یکم نگاه،  کانون پژوهشی نگاه




*************
******
: مقاله های دکتر سیروس بینا درسایت کانون پژوهشی نگاه
  (دفترهای نگاه (شماره های 8، 14، 15، 16، 18، 22، 28، و 29











*********
روز پدر بر شما مبارک باد. در این روز شعری را که سال ها پیش سروده ام. این سروده را شاید بتوان به مثابه مدرکی مستند در رابطه ی میان من و پدرم تلقی کرد. دو سالی پیش از مرگش، بی هیچ تماسی - به خاطر این که گزندی از جانب من به او نرسد - این سروده را (به طریقی!) برایش فرستادم. پیغام آمد که پیرمرد با خواندن آن بسیار گریسته و گفته است: "من کِی دست او رو به سفر دادم؟"

پیروز باشید،

س ب

هجدهم ژوئن 2017




My Departing Traveler

Copyright ©Cyrus Bina 2003, 2017




پدرم در فوریه 2005 در مشهد درگذشت بی آنکه پس از 35 سال جدائی بتوانم دوباره او را ببینم.


با چهره ای پاک و کودکانه
که کم ترین عناد را
به آسانی عیان می کند
– بی آن صدای نازنین ات –
در امتدادِ بی دفاع میان وداع و بدرقه
ایستادی
و تا مدّتی مدید
مرا ناباورانه نگریستی
آنگاه،
در پیشاپیش چشمان همگان
بسانِ ابر بهاران،
اما،
پائیزوار و پیر و پدرانه گریسنی
– تا سال ها بعد
غرامتِ بی بازگشتِ این مشایعت
عبارت "دیدار به قیامت" را
برایم معنی کند.

♠ ♠ ♠

با جُرأتی کودکانه
اما با قامتی پیر و پدرانه
– تک و تار و تنها –
ایستادی و خیره خیره نظاره کردی و حیران گریستی
آنگاه،
بر خلاف گواهی دل امیدوارت،
دستِ مرا گرفتی و به دستِ سفر دادی
– بی آن صدای گرم و نازنین ات –
و بستی تو در سکوت
عقد مرا در آسمانِ بی نهایتِ غُربت
و نشستی دلیر و داغدار
در انتظارِ دوباره ی دیدار
– (این گونه تو
مرا به خاکِ راه سپردی) –
تا سال ها ی سال
از صمیم قلب تو
من در به در شدم،
و تا سال ها بَعد
بُعد بعیدِ  بدرقه و سیم خاردار
دیدار را به صبحِ قیامت حواله کرد!


در حیرتم هنوز من
که آن نگاهِ آخرین تو
آخر چه خوانده بود
بر خِشت خُرد خامِ حماسه ی بدرود
و آن دیدگانِ تیزبین تو
آخر چه دیده بود
تَرکِ جبینِ این مسافرِ مسکین
– تا سال ها بعد
دیدار را به قیامت،
چون مُهر تعّهد و تصدیق،
بر برگ برگِ گُذرنامه اش
رقَم زدند؟

 ♦ ♦ ♦
امروز
که پیر می نگرم در جوانه ها
همواره و هر آینه در حیرتم
که من کنون مسافرِ تو
یا که تو مسافرِ من بودی؟

و به راستی،
و به رسم شفاعت و تشییع
کدام یک از ما
که را به راه خاک و
کدام
که را به خاک راه سپرد؟
اما هنوز
– در این زمان غم زده –
رمز سکوت نازنین تو
آواز می دهدم باز
– امروز
از پشت صد هزار لعنت و ملامتِ دیروز.

یادت به خیر
ای مسافر بی بازگشت من!
یادت به خیر!!

اکتبر 2003
مینه سوتا- آمریکا 

نشریه "بررسی کتاب" شماره 16 (سال شانزدهم - دوره جدید)، زمستان 1385 (2006-2007).



مسافر من!

*******

********






دوستان گرامی،

چند روز پیش، در آستانه ی روز مادر، در حالی که کمی "گرفته" بودم، شعری را که سال ها پیش برای مادرم سروده بودم برایتان ارسال کردم. در همین چند روز، دوست خوش ذوق، فرهیخته، و پر توان "پرواز" این شعر را به صورت ویدئو کلیپی زیبا و مانا در آورده (مانند کارهای پاکیزه ی دیگر او از سروده های من، نظیر سروده برای قمرالملوک وزیری، سروده برای محمدرضا شجریان، سروده برای احمد شاملو، سروده ی به یاد خاوران و ...) که به پیوست می فرستم. 

قبل از ارسال این کلیپ، پیش خود فکر می کردم که چه می توانم در باره ی مادرم (که اکنون لحظه های واپسین عمر را می گذراند) بگویم، و چه بنویسم که سبب بازگوئی آن چه را که به هر حال خصوصی می باشد و شایسته است در پرده بماند، نشوم. در عین حال، می دانم که مادرم به خودی خود شخصیت برجسته ای است (نه به خاطر این که مادر من است)، و به همین جهت اشاره ای کوتاه به این که او کیست و از کجا آمده ضروری به نظر میرسد. پس کوتاه به شرح زیر بسنده می کنم. 

مادرم هماتاج (فرزدقی) از نوادگان سلمان خان زرین کمر از پیشتازان جنبش مشروطه است که با یپرم خان در بحبوحه ی نبرد با مستبدین وارد تهران شد. پدر بزرگ او از یاران میرزا کوچک خان جنگل بوده و در آن زمان به ریاست عدلیه ی گیلان اشتغال داشته است. ضمنأ، همین پدر بزرگ از پایه گزاران عدلیه (دادگستری) در استان فارس در شیراز بوده است. پدر او (یعنی نوه ی سلمان خان) محمد علی خان، از هواداران پر و پا قرص کوچک خان بوده و پس از شکست جنبش جنگل متواری شده و در نهایت به شیراز پناهنده می شود و پس از آن مورد حمایت میرزا محمود منّجم باشی (منجم شیراز و صاحب تقویم نجومی) قرار می گیرد.  محمد علی خان پس ار چندی با یگانه دختر منّجم ازدواج کرده و در همین شهر ساکن می شود. در خانواده ی منّجم البته در تهران افرادی صاحب منصب نیز به عرصه رسیده اند که از صدیق السلطان نجومی به عنوان نمونه می توان یاد کرد. 

مادرم فرزند دوم وصلت محمد علی خان (فرزدقی) با رباب خانم دختر منّجم است. او در خانواده ای با این گونه سوابق بزرگ شده و نیز در زمان "کشف حجاب" رضاشاهی (اگر اشتباه نکنم در سال 1315) دخترکی دبستانی بوده که در کاشمر با پدر و مادرش می زیسته است. او زنی فرهیخته، آداب دان، مدیر به معنای کامل کلمه بوده، و چه بسا اگر در جامعه ای قدرشناس و زدا شده از "مردسالاری" دیده به جهان گشوده بود (نه بی شباهت به جملگی هم نسل های وی در این دوره)، شاید به صدارت و وزارت نیز نائل آمده بود. هنوز که هنوز است، وقتی تلفنی با او صحبت می کنم، با ذوق و شوق وصف ناپذیری و به پاس این که نخستین فرزندش به یاد او افتاده، از مخزن دگرگون شده ی حافظه ی دور افتاده اش، از حفظ اشعار حافظ را تر و تازه و با شور و حال عاشقی دلخسته برایم می خواند. از او می پرسم "مادر جان، امروز نهار چی خوردی" - اما او بی توجه به پرسش من، یکریز برایم شعر می خواند. 

داستان درد ما (من، خواهران، و برادرم که همگی از من جوان ترند) از تابستان سال 1350 شروع شد، که تا اندازه ای در این شعر (و این کلیپ با خوانش خودم) تجسم می یابد. 

س ب




آگوست ۲۰۰۲-الکساندریا، مینه سوتا

در خاكستر خاموش ات
خيره مينگرم
و در تنگنای خاطرم
.به جست و جوی بشارت آتشی ميگردم
،در لابه لای نگاه تكيده و تاريك ات
اما مرا
به روشنای تو
.راهی نيست
در خاكستر كبود دو چشمانت
گِردِ نبودِ ناگوارِ تو ميگردم
و در مسير تو به توی هزاران هزار
خواب و خاطره
.ميگريم
در ميان مردمك مردم ربای تو ميخندم
و در آينه ی شباهت عيان و آشكار تو
.قلبم هزار مرتبه ميخواند
،در انزوای ذهن زخم و فاصله انديش ات
اما مرا
به آشنای تو
.راهی نيست

در خاكستر درشت دو چشمانت مينگرم
و غمگنانه بر جدار غيبت تو
دست ميكشم
و ذهن من، متبسم
ز قصه های حضور
و قلب من، متورم
ز غصه های غياب
و شگفتا!
در پيش تو
مرا به خويش تو
.راهی نيست

به خويش مينگرم
:از غياب تا به حضور
وقتی كه حجم حكمت آغاز"
با نياز تو
،پر شد
پستان حيات
از شير گرم تو
،پر بود
و من امانت آغاز را
در حضور تو
".نوشيدم
،به نام جرعه ی آغاز
!با من سخن بگو
!با من سخن بگو 
. . .به خاطر امانت ديروز 

جسم ترا
،به سينه ميفشرم باز
اما مرا
به جان تو
راهی نیست
 به كجای اين شب تيره بياويزم"1...."
،و با كدام ديده، سخن
و با كه و كدام زبان
از درشتی ايام؟
سخن ز درشتی خاكستر دو چشمان است
وز آتشی كه ندارد خبر
ز خاكستر
،و روشنی
كه ندارد نشان
زخاموشی
و گوش - گوش
كه ميشنود خويش را مدام
.از پس ديوار
:دو چشم
دو معبد حراستِ آتش، يا
دو كپه ی غرامت موحش؟
، وقتی كه نبض ذهن -
،سرشار از سرایت اندوه
!درمیان ملامت دیوار میزند

وقتی كه چشم
ميسپرد خويش را
،به گردش تقدير
تقصير
.از رسالتِ خاكسترِ دو چشمان است

،در مرز تحمل و فرياد
ديوار زمخت وقت
چه زود ميشكند
:در فشار ياد
شير حيات"
از پیام تو
،پر
جام اَلَست
از نگاه تو
،مست
چشم غیاب
در حضور تو
.باز
چشم حضور
در غياب تو
،بست
جام حيات
در دست من
".شکست

،دو چشم
،دو گوش
دو حكايتِ خشم، يا
دو روايتِ خاموش؟
به بهانه ی حراست آتش
من خيره بر
.دو كپه ی خاكستر

سیروس بینا
آگوست ۲۰۰۲- الکساندریا، مینه سوتا

۱- "از نيما يوشيج،” وای بر من 
موزیک متن : بیژن مرتضوی، از آلبوم آیریلیک
اولین بار منتشر شده  در شهروند : اکتبر 2003

تهیه وتنظیم  ویدیو کلیپ  پرواز


***********



  تیتریکی از آخرین مقالات تحقیقاتی دکتر سیروس بینا در مورد "اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی  ایران" که درشماره ی ویژه ی  مرکز مطالعات بین المللی توسعه ی دانشگاه سوربن، فرانسه منتشر شده است را در زیر ملاحظه میکنید 
اطلاعات بیشتر دراین زمینه از طریق  لینک زیر قابل دسترسی میباشد

University of Minnesota

A WEEKLY NEWS DIGEST FOR ALL CAMPUSES (Vol. XLVII No. 18, May 10, 2017)


Bina publishes on political economy of Iran

Work by Distinguished Research Professor of Economics Cyrus Bina was published in a special issue of International Review of Development Studies on the political economy of the Islamic Republic of Iran last week. Bina's paper explores "Iran's Oil, the Theory of Rent, and the Long Shadow of History: A Caveat on Oil Contracts in the Islamic Republic."


Iran’s Oil, the Theory of Rent, and the Long Shadow of History: A Caveat on Oil Contracts in the Islamic Republic



Distinguished Research Professor of Economics at the University of Minnesota (Morris Campus), he has published several books and over 250 scholarly papers, essays, chapters, policy papers. He has been invited as a keynote speaker at many international venues. His areas of interest include: Oil, energy, and environment, US foreign policy, just peacemaking, globalization and balance of power, Iran, and the Middle East regional conflicts. Bina’s work has been translated into several languages, including German, Italian, Japanese, Persian, and Spanish. He is a Fellow of Economists for Peace and Security, and an editor for the Journal of Critical Studies in Business and Society.
Recently published:
Bina C., 2016, Mossadegh, Oil, and Sovereignty, ProgressGroup, eBbook (in Persian).
Bina, C., 2015, Domain of Oil in the Dominion of Marx, ProgressGroup, eBbook (in Persian).
Bina C., 2014, “Global Oil and the Fallacy of Middle Eastern Oil Dependency”,Steger M., Battersby P., Siracusa J. (ed.), The SAGE Handbook of Globalization, Los Angeles, Sage Publishers, vol. 1, Ch. 19.

****
The modern oil industry is an outcome of a three-stage change in which the largest cartel in recent memory emerged secretly, thrived visibly, and collapsed onto itself just before the 1973-74 oil crisis. Iran was the first country in the Middle East where a colonial oil concession (D’Arcy, 1901) for the exploration and production of oil was signed. This paper focuses on Iran to unveil the toehold of the International Petroleum Cartel (1928-72) in economic/political terms, before theorizing the history of decartelization, oil rents, and the competitive globalization of the petroleum sector following the crisis of the early 1970s. This paper validates that, regardless of the ownership of deposits, the lessor is entitled to a differential oil rent and the lessee merely to a competitive profit, both of which are the effect of the globalization of oil. Oil contracts in the Islamic Republic are no exception
*****
The modern oil industry is an outcome of a three-stage change in which the largest cartel in recent memory emerged secretly, thrived visibly, and collapsed onto itself just before the 1973-74 oil crisis. Iran was the first country in the Middle East where a colonial oil concession (D’Arcy, 1901) for the exploration and production of oil was signed. This paper focuses on Iran to unveil the toehold of the International Petroleum Cartel (1928-72) in economic/political terms, before theorizing the history of decartelization, oil rents, and the competitive globalization of the petroleum sector following the crisis of the early 1970s. This paper validates that, regardless of the ownership of deposits, the lessor is entitled to a differential oil rent and the lessee merely to a competitive profit, both of which are the effect of the globalization of oil. Oil contracts in the Islamic Republic are no exception. 


****************
....تنها صدا 
سروده ای از سیروس بینا
برای قمرالملوک زیری




دوستان گرامی

نزدیک به یک دهه پیش، این شعر را با رجوع به خاطرات گذشته، به مناسبت عشق وافری که از کودکی به صدای شورانگیز قمرالملوک وزیری (این بلبل خوشخوان و همزاد متعهد جنبش مشروطه) داشتم، برای وی سرودم. خوانش این شعر و تلفیق آن با صدای قمر برای نخستین بار با کوشش رادیو ندا پخش شد و پس از آن از رادیو آزادگان و نیز از تلویزیون اندیشه به گوشعلاقمندان قمر و شعر و ادب فارسی رسید  


سیروس  بینا

 شانزدهم  فروردین 1396

....تنها صدا 

Merely the Voice
Copyright © Cyrus Bina, 2007, 2017 

 شعر و خوانش از سیروس بینا 

 برای قمرالملوک وزیری



" پریشادخت شعر" گفت:
" تنها صداست که میماند."
و ما نپرسیدیم:
از میان کدامین حنجره و کدام صدا؟
" بامداد" غمگنانه ندا داد:
" فردا تمام را سخن از او بود."
ما لب تر نکردیم که از که و از کدام 
و نگفتیم، این چه فصلی است 
" که سرمای اش از درون
درک صریح زیبایی را
[این گونه] پیچیده می کند " —
ما لب تر نکردیم.
" آزاد " گفت:
" گل من، پرنده ای باش و به باغ باد بگذر." 
ما گذشتیم، امّا، 
بی برگ و بی بهار و بی اراده و بی باغ.
" نیما " به استغاثه صدا کرد:
" به کجای این شب تیره بیآویزم ..."
ما تن زدیم در تمامی طول شب از سئوال و صدا،
ما تن زدیم از تعلیق و تعلّق قبای ژنده ی فردا. 

دیشب زنی به گوش کودکانه ی من خواند: 
— " فغان ز هجر ُرخ یار ... "
فغان ز دوری نگار " —
 و سوزنک ِ سوزناکِ جرقه ی دیروز
افتاد سخت 
بر شیار نرم و گر گرفته ی آواز. 
و در ابتدای یاد،
زنی می خواند — از انتهای جوان حنجره —
به خرّمی هزار باغ رسیده ی انگور
در این اتاق سرد و زمستانی
در گوش نارسیده ی جوانکِ تصویر. 
در انتهای یاد، امّا؛
عطر صدا سریع تر از نور است
— تنها صدا —
و درین شب بی چراغ و بی گذشت 
و در همین خزان تکیده و بن بست
در نزد من کودکی ست
با دیدگان آبی بی خواب
                      خندان و خیره بر مدار صفحه ی مدّور اعجاز                                                                                           
در اشتیاق شنیدن آواز 
و من، از ابتدای شب 
تا دَم دَمای دمیدن آفتاب
"با شرشر  شراب شیشه ی " شیراز 
 هی می پرم ز خواب 

سیروس بینا
الکساندریا، مینه سوتا –- دسامبر 2007

!!!با تشکر ویژه از مسولین رادیو ندا برای فایل صوتی


http://goftemanse.blogspot.com/2017/03/blog-post_14.html


**************

IN THE NEWS

Work by Bina Picked up Worldwide

Man smiling
Distinguished Research Professor of Economics Cyrus Bina recently published "Homecoming to Nostalgia: The Inauguration of Donald J. Trump." The piece has been picked up by outlets around the world, including The BulletRadical Political Economy, and Radical Notes.
**************

Homecoming to Nostalgia: 

Cyrus Bina

“In a time of universal deceit,
Telling the truth is a revolutionary act.”
— George Orwell
When the entire arsenal of impulsive and aggressive foreign policy is deployed in absolute desperation and without accomplishment by a declining power unaware of its imminent demise, first it resorts to self-aggrandizement and spectacle, and then suddenly and viciously turns on itself through self-flagellation and serious self-mutilation. This is a classic pretext that trumps the assorted reasons for the demise of Hillary Clinton and thus the bafflement of the U.S. political establishment and its coattail in the established media. This should concisely spell out the meteoric rise of Donald Trump, his populism, and his success in leasing the plush real estate at 1600 Pennsylvania Avenue in Washington. To be sure, “We make America great again” is the alter ego of America's demise since the collapse of the Pax Americana (1945-1979). Recognition of this very transformation is in itself a radical act.
Trump and Reagan
The moment of truth has finally arrived. The slogan of “Make America Great Again” is now at the center stage. The members of the wrecking crew in Donald Trump's proposed cabinet are now waiting for their Senate confirmation to get to work. Donald J. Trump is now the president of the United States. And all three branches of government are in the hands of one party – a party that since Reagan's presidency has seemingly been reduced to an apologetic bunch in retrograde politics suspended in history. The party that once took pride in being the party of Lincoln is simply taken over by a known-unknown outsider; George Soros went on to call him an “imposter.” Trump's message though has been consistently the same: “Make America Great Again.” This “Again,” at the same time, conveys an acknowledgement of the glorious past, not-so-glorious present, and the possibility time-travel presumably to the pre-Civil Rights’ period on the domestic side and hegemony, leadership and respect (i.e., the era of Pax Americana) on the foreign policy side.

Turning Back the Clock

Contrary to the conventional wisdom and despite his rhetoric, Donald Trump's presidency does not seem to correspond with American isolationism. Trump's vision is rather more in tune with the reversal of time that supposedly transports America to the 1950s, an era in which a Junior Senator from Wisconsin's witch hunts were in full swing. And a foreign policy that unilaterally engaged in coup after coup against democratically elected governments abroad with little cost – known as America's Golden Age – under the umbrella of the now defunct, Pax Americana. Under the Trump administration, some even are horrified – for a good reason – by an idea that he may take us all the way back to the pre-Civil War period in race, gender, and social relations. The irony here suggests parallels with George Orwell's 1984 in 2017 America.
The other party is not so innocent either. Democrats did not only tolerate the notorious war crimes by the Bush-Cheney administration in Iraq and Afghanistan; they nonetheless come in full circle with their own bloody misadventures in Libya, Syria, Yemen, Ukraine, to name a few, while they did some good with respect to Cuba and Iran. Overall, though, the Obama administration inherited and thus contributed to what the Bush-Cheney administration has wrought as aparanoiac state/surveillance state in America. On the foreign policy front, particularly in Libya (and the bloody overthrow of Col. Gaddafi), Hillary Clinton's hand is bloody. On the toppling of the Libyan government and the murder of Gaddafi, Secretary Clinton bragged: “We came, we saw, he died.” The catch here is that the Obama administration had already promised the Russians at the UN Security Council that if they agreed to vote for the “no fly zone” in Libya (or abstain), it would refrain from overthrowing Gaddafi. With Clinton's Julius Caesar-like enthusiasm, the Obama administration broke its promise. As is well known, President Obama also recently expressed his regrets for the involvement in Libya.
As for the pointless involvement in the coup, against Viktor Yanukovych in Ukraine, the share of Secretary Clinton (via Victoria Nuland's direct involvement) is not miniscule either. Again, as is well documented, this initial step eventually led to the ouster of Yanukovych and the chaos that brought the ultra-right takeover of the government through the infamous referendum in Crimea, which then paved the way for the Russian invasion.

Deep Divide

Clinton Democrats utterly miscalculated the outcome of the election by betting on the wrong horse. They ignored the fact that the country (both the left and the right) is gasping for change by any means necessary. Clinton Democrats ignored the deep cleavage in income inequality combined with profound political polarization. They arrogantly resorted to the habitual course of action by attacking Sen. Bernie Sanders – a seemingly viable candidate that might have defeated Donald Trump if he had not been subjected to unfair, immoral, and indeed illegal shenanigans in the primaries. Thanks to WikiLeaks for revealing these very true heart-wrenching stories perpetrated by the Clinton camp and the Democratic Party that is presently on the teeter of disintegration. That is why those who care about the truth – and cause-and-effect in this matter – believe that Democrats’ cruel pomposity and crude self-assurance tossed their viable candidate under the proverbial bus. In the end, the “basket of deplorables” statement by frustrated Hillary was the one that finally broke the camel's back.
The inauguration of Donald J. Trump is over and he is officially the 45th president of the United States. The factors that have led to his seemingly successful campaign toward his presidency are numerous, varied, and multidimensional, and historians will debate them for years and decades to come. Nevertheless, it is clear that the specter of change is in the air and that the sizable majorities on the right and on the left are challenging the status quo. The Pax Americana had collapsed in the late 1970s, but after-effects of its fall are still around with respect to both domestic and foreign arenas. The fact is that there is no hint of American exceptionalism in all this. The changes that transpired in the last few decades have taken us beyond the Pax Americana and beyond American exceptionalism. The United States is now as ordinary as any other nation in the new global polity in the making.
On the foreign policy side, the United States is not what it used to be, yet the forces of regression, and reaction, are insisting on being “Great Again.” On the domestic side, the fissure of deep economic inequality, political polarization, pernicious politics, blatant racism and “white supremacy,” bashing women, Islamophobia, and other social ailments are now overtly pronounced. This election has torn the veil of political correctness and peeled off nearly all opacities that are gingerly left underneath race relations in America. Donald Trump is the sui generis messenger and now, as president, the message of divided America. And in this manner, the whole nation is naked before our eyes. This nation (and by implication the U.S. government) is not exceptional; it is not pre-ordained for hegemony; it is not predisposed for the leadership of global polity in the making. There is a limit to what the United States can or cannot do with respect to domestic as well as foreign policy.
Therefore, “making America great again” is inevitably subject to such boundaries. The United States is a declining power and the election of Donald Trump is a hint of such a decline in both domestic and foreign affairs. We are just beginning to grapple with the after-effects of the loss of the American century and the painful consequence of the denial of the fall of the Pax Americana since the 1980s. On the foreign policy side, the setbacks have so far been unequivocal. It may take some time to digest the truth of the shrinkage of the middle class and the disguised class warfare in the form of overt racism, sexism, xenophobia, Islamophobia, and other forms of prejudice and bigotry in the name of nationalism and patriotism. We need to fasten our proverbial seatbelts for a long, rough, turbulent, yet indefatigable ride on, in Robert Frost's apt vision, “the road not taken” in these unflattering and uncertain times. •
Cyrus Bina is Distinguished Research Professor of Economics at the University of Minnesota (Morris Campus). He is also Fellow, Economists for Peace and Security and his latest book is A Prelude in the Foundation of Political Economy: Oil, War, and Global Polity (2013). An earlier version of this article was an address to a rally organized by students at the Morris campus of University of Minnesota during the inauguration of the 45th president of the United States on January 20, 2017.







**********************
Copyright © 2002, 2017 by Cyrus Bina


سروده ای از سیروس بینا ، برای محمد رضا شجریان
مهرماه  ١٣٨١ - الکساندریا، میته سوتا) آمریکا)- Oct 2002

تهیه و تنظیم: "پرواز" ، گفتمان سیاسی - اجتماعی


زمزم سرود  
سيروس بينا 
"به : "محمدرضا شجريان 
♫♥♫♥♫♥♫♥♫♥♫

در ميان حنجره ات 
هِزاران هَزار عشق 
درآوازند 
و در طنين زمزمه ات 
صد‌ باغ گل 
به قهقهه ميخندد.

اي زمزم سرود! 
باغ بهشت 
از صدای تو 
مينوشد. 


در "اوج" "شور" 
شيوه ي "گلريز" ت 
لولي وش است و "عاشق كش"، 
در بزم عشق 
"كرشمه" ی آوازت 
دردي كش است و "شهر آشوب" 
ای شور!

اي شراره ــ آتش فشان شرقي انگور! 
من خويش را 
در پياله ی صداي تو 
مينوشم. 


در هر "سه گاه" عشق 
نماز تو، آواز: 
بر كبرياي "مويه" و "مخالف" و "مغلوب" 
ـ در كعبه ي صفا؛ 
"تحرير" تو 
طنين تيشه ی فرهاد 
در كوه بيستون؛ 
آهنگ تو 
درنگ مركب شيرين 
در "رنگ دلگشا". 


در بهار "همايون" 
باد "صبا" ت 
خوش ميوزد 
به بال "چكاوكِ" "نوروز" 
و در وعده گاه حنجره ات 
"راز و نياز" "ليلی و مجنون" 
گل ميكند 
چو آتش لب سوز ــ سر ميكشد 
چو شعله ی لبريز.

در باغ "اصفهان" 
"جامه دران" درد تو 
خوش ميدرند 
جامه ی پاييز 


معشوق را 

تو در "نوا" 
به وفا خواندی، 
"عشاق" را 
تو خسته، در "خجسته"
رها كردی؛ 
"ماهور" را 
تو از "كرشمه" تا "كرشمه" 
خدا كردی!

پيغمبران عشق 
به گرد طنين تو 
خاموشند 
و تو، 
با اتفاق دل 
یخوش ميدمي 
به تار صوتي اندوه و 
خوش ميزنی 
به زخم كهنه ی فرياد. 


در بزم "چارگاه" 

"مغلوب" و "مويه" و "حزين" و "مخالف" 
از شيون شبانه ی دل 
ياد ميكنند 
و تو 
در مقام "مخالف" و "مغلوب" 
رقصان و پايكوب ــ تا انتهای جان ــ 
آشوب شهری و "شهر آشوب"


در "راست پنجگاه" 
شهري ست پر كرشمه و پرمی 
كه تا پگاه 
رندان پاكباز 
ذكر شبانه را 
با دهان تو آواز ميكنند 
و در كهكشان شور 
در "بحر نور"، 
عشاق هر زمانه با تو و
معشوق  در حضور 

ای التهاب!
اي سجدگاه معبدِ بی خويشي! 
اي عصمتِ شراب! 
عطر شقايق از سرود تو خونين! 
من 
بر كبريای صدای تو 
تكبير ميكنم.


ای بهترين! 
شهد وصال از "نفير" تو شيرين! 
خون سياوش از صدای تو گيرا! 
من 
در زمزم سرودِ تو
تطهير ميكنم.
من عشق را 
در پياله ی صداي تو 
تعبير ميكنم. 

من خويش را 
در صدای مست تو 
فرياد ميزنم

مهرماه  ١٣٨١ - Oct 2002-

الکساندریا، مینه سوتا (آمریکا) 

٭ واژه های درون گيومه نام ردیف ها و گوشه هاي گوناگون در رابطه با دستگاههاي هفتگانه موسيقي كلاسيك ايران است.

تصنیف: "چشم یاری"
شعر: حافظ
سازنده ی آهنگ : محمد رضا شجریان (دستگاه همایون)

خواننده : محمد رضا شجریان، همراه با گروه شهناز -١٣٨٨

********************

شنبه  20 اوت 2016
به مناسبت شصت و سومین سالگرد 
کودتای 28 مرداد 1332

*****
:مصدق، ملی کردن نفت و بهای استقلال

پا اندازان سلطنت،  چپ نمایان رنگارنگ

و فرزندان بازار- زده ی جمهوری اسلامی


********

"مرا ببر به خاوران" 

در بزنگاه های پر آشوب تاریخ، علیرغم جنبش های خودجوش مردمی و تلاش های انقلابی، وقایعی ممکن است بوقوع بپیوندد که گهگاه گاه شمار را از کار می اندازد و صحنه هائی را از فجیع ترین جنایات بشری به نمایش می گذارد. در منتهای نکبت و اِدبار، هیولای نازمان خمینی و کشتار های دهه 60 ( سال های 1360 و 1367) در ایران را باید دقیقأ از همین دست به حساب آورد. در چنین عقب گردهای کم شنیده تاریخی، اشباح سرگردان و زخم خورده ی دوران های پیشین موقع را مغتنم شمرده و از کِرم-حُفره های تاریخ به صحنه می آیند و در فرصتی مناسب حال و آینده را به دندان می گیرند و زمان و زمین را فرو می بلعند. درین سیاه بازار و "سیاهچاله" نه نوری است که چشمی به چشم بیفتد، نه نگاهی که با نگاهی تلاقی کند، و نه معیاری مناسب تا بتوان ابعاد این جراحات و جنایات تاریخی را بدرستی گمانه زد. چنین است داستان تلخ عاشقان پاکباز در خاک پشت "خاوران،" و چنین بود ظهور شبحی مضطرب  از شیخ فضل اله (مشروطه ستیز) که ناگهان به هیأت منحوس خمینی در آمد تا کارگزاران ضد انقلاب وی، با چراغ سبز آمریکا، بتوانند صحنه را برای سواری بر موج قیام مردمی 57 آماده کنند. اما سواری بر موجی چنین مردمی کاری آسان نمی نمود. پس بزودی شکنجه آغاز شد و شمشیر های بی غلاف در امتداد شاهرگها قرار گرفت، و از هر سو هزاران هزار جویبار سرخ خون به دریا پیوست. در معیت "امام امّت" و با فتوای این شیخ ماردوش، سربازان گمنام ضد انقلاب به خیابان ها و خانه ها ریختند و به صغیر و کبیر در این سرزمین رنجدیده رحم نکردند. اوباش شبحِ شیخ فضل اله با شقاوتی کم نظیر همه را، از زن و مرد، با این فتوا از دم تیغ گذراندند. سربازان بی همه چیز "امام" با اجرای همین فتوا، طابق النعل بالنعل، از تجاوز و اعدام دخترکان دوازده، سیزده ساله نیز فرو گذار نکردند. سر انجام با فتوای این شیخ ماردوش، این آدمخواران دین مدار، پیکر بی جان این همه عاشق را دور از چشمان مادران، پدران، برادران، خواهران، فرزندان، و دوستان داغدارشان شبانه در گورهای دسته جمعی بی نام و نشان دفن کردند. ای دادِ بی داد!

به قول فردوسی:

"پدر کشتی و تخم کین کاشتی / پدر کشته را کی ُبوَد آشتی."

سیروس بینا 
اوت 2016


***




برای بازدید از ویدیو کلیپ در یوتیوب روی لینک زیر کلیک کنید

****************





Journal of Iranian Research and Analysis, Vol. 16, No. 2 (November 2000).

A Radiant Passage[1]
Cyrus Bina[2]
I weep at the crossroads of the shooting stars
that carried you throughout your nightly passage—
I weep at the trace of your grace
that was left vividly on my mind.

I weep behind the wall of Time
—behind the tempting shadow of mortality—
searching for you:
in every nook and cranny of the land
that is immersed in your memory.

I look at the wild amber of sorrow in the grass,
in search of a glimpse of you;
And I weep with the grieving wind.

I weep with the mother of time,
at the threshold of your humanity.
                  
☼☼☼

On Earth,
you’ve brought the gods to their knees
and made them worship
the splendor of the earth
—particle by particle, limb to limb—
in humility.
You—the upright son of Adam.

On the face of your life,
The Sun gleamed in glory.
On the face of your death,
Life shrivels in envy.
Your commencement has just begun!
You’ve arrived—and in this arrival:
Dignity embraced Beauty.
You—bold n’ brave. 
you__ the upright son of Adam  

☼☼☼


You spoke of death
to the last butterfly of the garden.[3]
You spoke of death
—as the death of a fountain,
whose very last breath yet enlivens the garden.[4]

You asked us: “return me to earth,
naked, from head to toe,
just as when we kneel before Love
—without the concealment of a cover—
for, I want to passionately embroil the earth:”[5]

O earth, pour down lightly o’er his tranquility;
O Sun, shine brightly upon his name;
O grief, tumble down—down through my heart;
O earth, pour down—down on my head.
 
☼☼☼

“In the passage of gentle breeze, 
in the passage of rain,
in the passage of a shadow:
[you’ve] made of rising waves
a song, much more vibrating than soul.
[You’ve] made of love
a rhythm, far more resonating than death.
[You’ve] made of death
a rhythm, much more beating than life.”[6]
You—the upright son of Adam.

☼☼☼

“If I were to live this virtuous, [you once whispered],
I'd be so disingenuous, if i shall not erect
an eternal mountain of memory—from my faith,
o'er the Earth’s mortal face.”[7]                                           

Your awesome presence has never left us:
the brooks of majesty are in flux,
the mountain of immortality is erect
—and your commencement has begun.
You—you, the upright son of Adam. 


September, 2000
Minnesota, USA

[1] Ahmad Shāmlou (A. Bāmdād), one of the best poets in contemporary Persian literary history, passed away on July 23, 2000 in Tehran. 
[2] Cyrus Bina is the author of Khorshid-o-Khāk (The Sun and the Earth), Poems, Los Angeles, 1998.  He teaches at the University of Minnesota, Morris. 
[3] Shāmlou’s poem: “as marg, man sokhan goftam [I Spoke of Death].”
[4] Shāmlou’s poem: “tamseal [Proverb].”
[5] Shāmlou’s poem: “darāmikhtan [Embroiling].”
[6] Shāmlou’s poem: “man, marg rā [I Made of Death ...].”
[7] Shāmlou’s poem: “boudan [To Be].


*****
********






********************



احمد شاملو (ا. بامداد) در 1304 خورشیدی چشم به جهان گشود و در 1379 خورشیدی (برابر با جولای 2000) در تهران چشم از جهان فروبست. زندگی ادبی - اجتماعی - سیاسی شاملو تقریبأ شهره ی خاص و عام است و این براستی آینه ای است بر چهره ی پر ماجرای تاریخی که قدم به دوران تجدد گذاشته: نسلی چند از ما که دل و جان در گرو هنر و شعر و ادبیات - ازرودکی و فردوسی، تا خیام، مولانا، سعدی، حافظ، و ...-  دارند، و درعین حال شیفته ی دگرگونی و نوآوری های نیما و شاعران پس از او، فروغ، اخوان، آزاد، آتشی و ... می باشند. در این میان ا. بامداد فرزند برومند نو آوری و نوید در ادبیات متعهد پس از کودتای امرداد 1332 می باشد. و نیز، به قولی شاید بتوان وی را به عنوان بزرگترین شاعر قرن بیستم (میلادی) ایران به حساب آورد. اگر شعر دلنشین فروغ (منظور شعرهای متاخر اوست) جملگی از تار و پود وجود او بی اراده بر می خیزد، در بیشتر سروده های بامداد عنصر "اراده" جای چندانی ندارد. به عبارت دیگر، شعر بامداد سروده ای است خودجوش که خود را غالبأ به سراینده تحمیل می کند. اما این را هم نمی توان از نظر دور داشت که بامداد از جمله شاعران انگشت شماری است که انواع فرم را در شعر خویش تجربه کرده است. در این رابطه، آشنائی وی با ادبیات و شعر شاعران غرب نمی تواند بی تأثیر بوده باشد. بامداد خالق شعرهائی بس لطیف و همزمان بس تیز و بس برنده است که تمایل وافری به تبارشناسی انسان سر گشته و عاشق دارد؛ انسانی که خود خالق زیبائی است، در زمانی که قلب جهان از نازیبائی از طپش افتاده است. او پیامبر انسان عادل است، سرگشته در برهوتی که عدل پرپر می زند.


از مجموعه شعر خورشید و خاک


در دیار ”اهرمنان کتابخوار“1
،کتاب را  نه جان و نه کلام ست
،کتاب دانه  و دام  ست
  ** *
،کتاب  
چوبینه اسب کودنی ست،2
،که در حصار   پذیرای  اعتماد
،به انتظار شوم شبیخون شب
،ایستاده ست
***
،کتاب، نه آن‌ کتاب ست
دردیار“ اهرمنان کتابخوار“، 1
،کتاب خانه خراب ست 
***
،کتاب
،نهال هرزه  ‌درای و بی‌  سر و  پایی ست
،که هیچ  ریشه به  آب شرف نمی‌گیرد
،و نه هیچ  اندیشه 
،به   ادراک پاک اصالت  خاک
***
،کتاب حکم غریبی است در حکومت ترس
،کتاب لفظ عجیبی ست در عبارت مرگ
،کتاب نه آن کتاب ست
،کتاب نه خواندنی ست
.کتاب نه خواندنی  ست
***
در   دیار«اهرمنان کتابخوار» 1 
 ،کتاب 
،نگاه بی پناه پنجره ای ست تنگ و مشبّک
.به صبح  سرد جوخه ی اعدام
***
سیروس بینا
 تهران، زمستان ۱۳۴۸ خورشیدی

-اقتباس از احمد شاملو، ”سرود آن کس که از کوچه به خانه باز میگردد“1
گزینه اشعار(صفحه 128) تاریخ شعر، اردیبهشت ماه 1342
2- کنایه از اسب چوبین تروا در اسطوره ی یونانی“هلن قهرمان تروا



**********


برنامه ی چالش رضا گوهرزاد : شعر و سخن با دکترسیروس بینا







https://youtu.be/DhnJSVXO3AI



************




*************************
سایت پروسه

مجموعه درس‌ گفتارهای نقد اقتصاد سیاسی

دکتر سیروس بینا


توضیح سایت پروسه:

این مجموعه شامل بررسی متدیک اقتصاد سیاسی و انتقاد اساسیِ آن از نگاه کارل مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸) می‌باشد.در ایتدا، بحثی(در سه جلسه) راجع به مبحث شناخت و چگونگی پژوهشِ ارگانیک در ویژه‌گیِ اقتصادِ سرمایه‌داری ارائه خواهد شد. پس از آن در قسمت‌های بعدی با بهره‌گیری از روشِ دیالکتیک و هم‌چنین با تکیه بر مفهوم «سرمایه» به مثابه رابطه‌ای فراگیر و اجتماعی- در روند پُر پیچ و خمِ ماتریالیسمِ تاریخی- به تشریح «تئوری ارزش» و لزوم توجه به آن در تمامیِ بحث‌هایی که در رابطه با جهانِ کنونی به ویژه مساله‌ی گلوبالیزاسیونِ سرمایه در جریان است، پرداخته خواهد شد.  

(تا کنون 17 قسمت از ۲۱ قسمت این مجموعه  توسط انتشارات پروسه منتشر شده است.برای تماشای ویدئوها روی هر قسمت کلیک کنید)









************************

شنبه 14 ماه مه 

فایل های یوتیوب/صوتی



بحران سراسری انباشت و بازتاب آن در عرصه ی مالی جهانی

"بحران بزرگ" اخیر از جمله نشانه ها ئی است که دوران "گلوبالیزاسیون" را براستی رقم زده و جهان کنونی را از نظام پیشین (پاکس امریکانا:1945-1979) متمایز می کند. این تمایز خود حقیقتی است انکار ناپذیر که بیش از پیش از پندار های سنتی بسیاری از چپگرایان – یعنی تعبیرهای رمانتیک، تحلیل های نوستالژیک، و موضع گیری های قالبی - پرده برمیدارد. درجهان امروز ما با کیفیتی روبرو هستیم که سرمایه تمامی مرزهای طبیعی، قراردادی، حقوقی، و اجتماعی را در هم  کوبیده و نیز آن چه را که از پیش بجا مانده با آرایشی جدید از میان تهی ساخته و به دگرگونی موافق با نحوه ی انباشت سوق داده است. هدف اصلی این گفتار تأکید برمفهوم "بحران" در نظام سرمایه داری است که خود مکانیزمی جهانشمول در جهت بازسازی مدار انباشت سرمایه  در عرصه ی رقابتی فراگیر در سراسر جهان می باشد. بنابراین، در بررسی های جدی، نقش سرمایه درعرصه ی تولید در رابطه با بحران باید در اولویت قرار بگیرد؛ اگر چه در آغاز بحران های اقتصادی ابتدا بروز آشفتگی غالبأ از حیطه ی بانک ها و سیستم اعتباری خود را نشان داده - بسان همین بحرانی که هنوز در آن بسر می بریم - همانند "آتش در نی ستان،" به فراسوی تمام جامعه انتقال یافته و یکایک سکتور های اقتصادی را با سرعت تسخیر می کند. با این چارچوب، در این گفت و گومی توان به بحث های انضمامی ونکات عملی و جاری پیرامون بحران کنونی به گفت و گو پرداخت

------------------------------------------------------------------


*************************


. ۱۳۹۴ مهر ۳۰, پنجشنبه

دسته دسته آمدند رهروان شور       پایکوب و سرفراز در قفای خون
قطره قطره میچکد اشک افتخار         از فراز کهکشان بر مزار خون
!ای جوانه های زخم
!ای نشانه های خشم
!ای چکاوکان
خاوران کجاست؟
کجاست خاوران؟
خاوران کجاست؟
٭٭٭
شاخه شاخه میدمد گل به شاخسار      باد بوسه میزند بر جبین برگ
عطر تازه میچکد از شمیم گل       غنچه خنده میکند بر جمال مرگ
جان تازه میدود در صدای خون
عشق نعره میزند در فضای خون
تازه تازه میرسند لالههای یاد     بر مزار عاشقان با نوای چنگ
جان تازه میدود    در صدای خون
عشق نعره میزند    در فضای خون
!ای ترانه های سرخ
!ای جوانه های سبز
!ای ستارگان!
خاوران کجاست؟
کجاست خاوران؟
خاوران کجاست؟
٭٭٭
آه، دلبندم، آه
چه تاریک است این پگاه
چه سیاهست این سپیده دم
و چه تنگ است وقت عشق
***************************************


مـرا ببـر به خـاوران


Copyright © 2015 by Cyrus Bina



٭٭٭
شاخه شاخه می دمد گل به شاخسار               باد بوســه می زنـد بر جبین بـرگ

عطـر تازه مـی چـکد از شـمیـم گل                 غنچـه خنده می کند بر جمال مرگ

جـان تازه می دود در صـدای خـون

عشـق نعـره می زند در فضـای خون

تازه تازه می رسـند لالـه هـای یاد                 بر مـزار عاشـقـان با نـوای چنـگ

جـان تازه می دود در صـدای خـون

عشـق نعـره می زند در فضـای خون

ای تـرانـه هـای سـرخ!

ای جـوانه هـای سـبز!

ای ســتارگان!

خـاوران کجـاست؟

کجـاست خـاوران؟

خـاوران کجـاست؟

٭٭٭

آه، دلبنــدم، آه

چه تاریک اسـت ایـن پـگاه

چه سـیاهست این سـپیده دم

و چه تنـگ است وقـت عشـق

آه، ای نـوازش آغــوش، آه

آه ای حضـور شـوق و هـلهـله

در بنـد بنـد یگانـه ی پیـوند.

چه تنگ بود وقت عشق

در شـب وحشـتِ بزرگ

و چـه کـوتـاه بود

از حـجلـه گاه  تا قتـل گاه

در پـگاه عــروسی خـون.

آه، دلبنــدم، آه

چـه کـوتاه بود فاصـله چـه کوتاه!

و شـگفتـا - هنـوز - شـگفتـا!

شـاهـدان شهرآشوب

از بُعـد فاصـله ها شِــکوِه می کننـد.

٭٭٭

آه ای خـاک ارغـوان

آه ای هـمسـران درد

آه ای هـمسـران داغ

چـه تنـگ اسـت وقت عشـق

چـه کـوتاهسـت فـرصت دیـدار

در مجـال بودن و نابودن

در عصـر شـمارش معـکوس

در هــزاره ی شــمشــیر.

و چـه تاریـک اسـت

صفحـه ی مـکـرّر تـاریـخ

در موسـم کسـوف و فـراموشـی.

چـه تاریک اسـت این شـب بی پایان

و تو امیّـدوار - با تصّور فـروغ چشـمان یار

نوری بر این مغاک می افکنی


امّـا هنوز چشـم، چشـم را نمـی بینـد.

آه، ای تبـار دُهُــل دریـده ی اِد بار

"شــرمی از مظلمـه ی خـون ســیاووش (ت) بـاد"!

٭٭٭

آه ای مـادران داغ!

آه ای طـراوت انـدام هـای سـرد و کـبـود!

آه ای گیسـوان بلنـد و دلیـر!

آه ای فرشتـگان کوچـکِ آرمیـده و بی جـان!

کـدام طلیعـه، کـدام روز، کـدام نـوروز؟

کـدام تحّـول و تحـویل؟

کـدام بهـار؟

کـدام "فـرش زمّـردین"؟

کـدام ســفره ی رنـگین؟

کـدام بـوس و کنـار؟
کـدام بهـار کـدام بهـار؟

نفـرین بـر او

کـه "فـرش بهـارسـتان" را

هـزاران هـزار پـاره کـرد.

٭٭٭


ای راه بـان، ای رهـنمــا، ای راه بَـر!



کجـاسـت اسـب راهـوار؟ا

کیسـت سـوار و سـوارکـار؟

کجـاست رخـش و رفیـق کـارزار؟

رحمـت بـر او

که آب پاکـی ایمـان را

بـر پنـجه هـای مُـرّدد مـرگ ریخـت

تا در سـالگشـت قیـام گل سـرخ

با یـاد متبّـرک مـا

گلبـوته هـای خـار شـکـفتنـد

در چشـم دشـمن بدکـار.

ای شـیخ مـاردوش!

یـاد مـرا، تـرا فـرامـوش.

٭٭٭


تـرا بـه سـیاهچـال فـکنـدنـد

مـرا بـه قعـر فـرامـوشـی

و در خـاک پُشـت خـاوران تمـامی مـا را

بـی نـام و نـانـوشـته

بـر صـلیب رهـا کـردنـد.

آنـگاه، سـاعت بـزرگ ایسـتاد

مـکان و لامـکان ایسـتاد

قـلـب تمـام عـاشـقـان ایسـتاد

و در گـاهـواره

در نـگاه کودکـان شـیرخـوار

بـرق بـی قـرار انتقـام درخشـید

 و تمـامی کیهـان را در نـوردیـد.

٭٭٭


تو ای نشـان بـی نشـان!

تو ای زبـان بـی زبـان!

آرام جـان، بینـای زمـان، پیـر عـاشـقان!

تـرا بـه حـّق عشــق

تـرا به عصـمتِ بـرهـنـه ی حضـور

تـرا به حـکمـتِ یـگانـه ی ازل

تـرا به نـام سـرخ بـوتـه هـای سـبز

به نـام عـاشـقـانـه هـا، تـرانـه هـا، طـراوت جـوانـه هـا



تـرا به نبـض بیسـتـون 

به تیشـه هـای واژگـون

تـرا به بُغـض آسـمان

تـرا به داغ مـادران

مـرا ببـر به خـاوران!

مـرا ببـر به خـاوران!

مـرا ببـر به خـاوران!
سیروس بینا
سپتامبر

2015

الکساندریا، مینه سوتا (آمریکا)

*****************



توضیح سایت پروسه:
این مجموعه شامل بررسی متدیک اقتصاد سیاسی و انتقاد اساسیِ آن از نگاه کارل مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸) می‌باشد.
در ایتدا، بحثی(در سه جلسه) راجع به مبحث شناخت و چگونگی پژوهشِ ارگانیک در ویژه‌گیِ اقتصادِ سرمایه‌داری ارائه خواهد شد. پس از آن در قسمت‌های بعدی با بهره‌گیری از روشِ دیالکتیک و هم‌چنین با تکیه بر مفهوم «سرمایه» به مثابه رابطه‌ای فراگیر و اجتماعی- در روند پُر پیچ و خمِ ماتریالیسمِ تاریخی- به تشریح «تئوری ارزش» و لزوم توجه به آن در تمامیِ بحث‌هایی که در رابطه با جهانِ کنونی به ویژه مساله‌ی گلوبالیزاسیونِ سرمایه در جریان است، پرداخته خواهد شد. 
*مشخصات:
درس‌گفتارهای نقدِ اقتصاد سیاسی(۱)||روش‌شناسی در اقتصاد سیاسی(۱)
ارائه کننده: دکتر سیروس بینا( استاد ممتاز اقتصاد سیاسی در دانشگاه مینه‌سوتا-آمریکا)
*مباحث اصلی این قسمت: 
رویکرد سنتزواره، درک مفهوم مقوله‌سازی و هستی‌شناسیِ سرمایه

**********************************************




توضیح سایت پروسه:
این مجموعه شامل بررسی متدیک اقتصاد سیاسی و انتقاد اساسیِ آن از نگاه کارل مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸) می‌باشد.
در ایتدا، بحثی(در سه جلسه) راجع به مبحث شناخت و چگونگی پژوهشِ ارگانیک در ویژه‌گیِ اقتصادِ سرمایه‌داری ارائه خواهد شد. پس از آن در قسمت‌های بعدی با بهره‌گیری از روشِ دیالکتیک و هم‌چنین با تکیه بر مفهوم «سرمایه» به مثابه رابطه‌ای فراگیر و اجتماعی- در روند پُر پیچ و خمِ ماتریالیسمِ تاریخی- به تشریح «تئوری ارزش» و لزوم توجه به آن در تمامیِ بحث‌هایی که در رابطه با جهانِ کنونی به ویژه مساله‌ی گلوبالیزاسیونِ سرمایه در جریان است، پرداخته خواهد شد. 
*مشخصات:
درس‌گفتارهای نقدِ اقتصاد سیاسی(۱)||روش‌شناسی در اقتصاد سیاسی(۱)
ارائه کننده: دکتر سیروس بینا( استاد ممتاز اقتصاد سیاسی در دانشگاه مینه‌سوتا-آمریکا)
*مباحث اصلی این قسمت: 
رویکرد سنتزواره، درک مفهوم مقوله‌سازی و هستی‌شناسیِ سرمایه

************

*************

**********************************





سالها پيش . . .

   سالها پيش

   چشم گريان ام را

   در چشمه ي شب شستم،

   شهر ويران ام را

   بر سينه فشردم؛

   دست شستم ز وفاداري ويرانه ي درد،

   رخت بر بستم از آن ساحت بيگانه ي دور،

   كوچ كردم من از آن ساحل افسرده ي سرد. 


سالها پيش

   قلب نادان ام را

   با دغدغه آلودم،

   ذهن عريان ام را،

   با وسوسه فرسودم؛

   نام بي منزلت ام را

   پرت كردم به سراشيب فراموشي ياد،

   دست بردم به فراسوي فراواني هيچ،

   قايقي ساختم از آنچه نبود،

   بادباني از باد،

   بيرقي از فرياد.

   سالها پيش

   درنور ديدم، توفان زده،

   پشت بي مقصد درياها را.


سالها بعد . . .

   سالها بعد

   پشت درياها هم

   روز در بستر انديشه ي رود

   سرسري ميگذرد،

   سخني بر لب سنجيده آب

   مطلقا جاري نيست،

   پشت درياها هم

   ديده بيدار ولي جرأت بيداري نيست. 


سالها بعد

   پشت درياها هم

   سخن از دوختن پنجره هاست،

   صحبت از كشتن نور،

   سخن از ساختن ديوارست.

   پشت درياها هم

   رنگ آزادي سرخ است، نه سبز

   بشر از وسعت انديشه ي خويش

   پشت درياها هم

   قفسي ساخته است،

   پشت درياها هم

   "نقش مستوري و مستي نه به دست من و توست" (1)

   پشت درياها هم

   شهروندي عارست.


پشت درياها هم

   نور با پنجره نامأنوس است،

   در خم كوچه هزار افسوس است؛

   پشت درياها هم

   شكوه از نقشه ي جغرافي نيست،

   شكوه از نقش بد تاريخ است.

   پشت درياها هم

   جوي باريكي است از كج نگري،

   جاي تاريكي است از بي خبري؛

   پشت درياها هم

   پاي با هر دو زبان ميلنگد،

   بخت با هر دو زبان ميخندد،

   چشم با هر دو زبان ميگريد؛

   پشت درياها هم

   شيوني بايد كرد،

   گاه ياد وطني بايد‌ كرد.

   پشت درياها هم

   جوششي بايد‌ كرد،

   آتشي بايد شد،

   سوزشي بايد كرد؛

   پشت درياها هم

   كار كاري است كه كارستان است،

   "گنهي بايد كرد"

   پشت درياها هم

   "در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد" (2)


پشت درياها هم

   زندگاني را كم كاشته اند،‌

   «معرفت» واژه ي بي مقداري است،

   ديدن تازه گناهي است بزرگ،

   و آه... آه

   مهرباني، كوتاه!

   *

   سالها پيش...

   چشم گريان ام را

   در چشمه ي شب شستم،

   شهر ويران ام را

   بر سينه فشردم؛

   دست شستم ز وفاداري كاشانه ي درد،

   رخت بربستم از آن ساحل بيگانه سرﺩ.


سالها بعد...

   پشت درياها هم

   شهري نيست!

   پشت درياها هم

   دم به دم مصلحتي است

   «ورنه در مجلس رندان خبري نيست كه نيست.»(3)

   پشت درياها هم

   دم دروازه ي فكر

   سخن از تفتيش است،

   پشت درياها هم

   اسب آزادي را

   نعل وارونه زدند!

   پشت درياها هم

   قفل ابداع جديدي است هنوز،

   جاي انديشه هنوز

   در پس قوطي عطاران است،

   گاو محبوب تر از انسان است؛

   پشت درياها هم

   شير از موش سخن ميشنود،

   اسب شطرنج ﻋنان ميﮘﺳﻠد؛

   پشت درياها هم

   زشتي از زيبايي باج ميگيرد،

   زندگي زيباست،

   مرگ، اما،

   حق همسايه ي ماست؛

   پشت درياها هم

   رنج را بايد برد،

   عشق را بايد باخت؛


سالها بعد

   پشت درياها هم

   دست را بايد شست،

   باخت را بايد باخت،

   «قايقي بايد ساخت...»(4)


تابستان 2004

   «پشت درياها»


1ــ «نقش مستوري و مستي به دست من و توست / آنچه استاد ازل گفت بكن آن كردم»، حافظ.

   2ــ «طاعت از دست نيآيد گنهي بايد كرد / در دل دوست به هر حيله رهي بايد كرد»، نشاط اصفهاني

   3ــ «مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز / ورنه در مجلس رندان خبري نيست كه نيست»، حافظ

 4ــ «پشت درياها»، سهراب سپهري
https://www.youtube.com/watch?v=4Gug2x02rLo


_____________________________




*******************************
******************
**********
*****






توضیح سایت پروسه:
این مجموعه شامل بررسی متدیک اقتصاد سیاسی و انتقاد اساسیِ آن از نگاه کارل مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸) می‌باشد.
در ایتدا، بحثی(در سه جلسه) راجع به مبحث شناخت و چگونگی پژوهشِ ارگانیک در ویژه‌گیِ اقتصادِ سرمایه‌داری ارائه خواهد شد. پس از آن در قسمت‌های بعدی با بهره‌گیری از روشِ دیالکتیک و هم‌چنین با تکیه بر مفهوم «سرمایه» به مثابه رابطه‌ای فراگیر و اجتماعی- در روند پُر پیچ و خمِ ماتریالیسمِ تاریخی- به تشریح «تئوری ارزش» و لزوم توجه به آن در تمامیِ بحث‌هایی که در رابطه با جهانِ کنونی به ویژه مساله‌ی گلوبالیزاسیونِ سرمایه در جریان است، پرداخته خواهد شد. 
*مشخصات:
درس‌گفتارهای نقدِ اقتصاد سیاسی(۱)||روش‌شناسی در اقتصاد سیاسی(۱)
ارائه کننده: دکتر سیروس بینا( استاد ممتاز اقتصاد سیاسی در دانشگاه مینه‌سوتا-آمریکا)
*مباحث اصلی این قسمت: 
رویکرد سنتزواره، درک مفهوم مقوله‌سازی و هستی‌شناسیِ سرمایه

*******************************


توضیح سایت پروسه:
این مجموعه شامل بررسی متدیک اقتصاد سیاسی و انتقاد اساسیِ آن از نگاه کارل مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸) می‌باشد

در ایتدا، بحثی(در سه جلسه) راجع به مبحث شناخت و چگونگی پژوهشِ ارگانیک در ویژه‌گیِ اقتصادِ سرمایه‌داری ارائه خواهد شد. پس از آن در قسمت‌های بعدی با بهره‌گیری از روشِ دیالکتیک و هم‌چنین با تکیه بر مفهوم «سرمایه» به مثابه رابطه‌ای فراگیر و اجتماعی- در روند پُر پیچ و خمِ ماتریالیسمِ تاریخی- به تشریح «تئوری ارزش» و لزوم توجه به آن در تمامیِ بحث‌هایی که در رابطه با جهانِ کنونی به ویژه مساله‌ی گلوبالیزاسیونِ سرمایه در جریان است، پرداخته خواهد شد

*مشخصات:

درس‌گفتارهای نقدِ اقتصاد سیاسی(۱) روش‌شناسی در اقتصاد سیاسی(۱)

ارائه کننده: دکتر سیروس بینا( استاد ممتاز اقتصاد سیاسی در دانشگاه مینه‌سوتا-آمریکا)

****************************************­***********************

*مباحث اصلی این قسمت: 

اهمیت روش‌شناختی و انحطاطِ اقتصاددانِ نئوکلاسیک

*******************************
******************
**********

گفتمان سیاسی اجتماعی